شستشوی مغزی و راه های مقابله با آن


شما هر روز بدون آنکه خبر داشته باشید، هدف شستشوی مغزی در موضوعات مختلف قرار می گیرید.

برای شروع بهتر است، ببینیم شستشوی مغزی (brainwashing) چیست؟ ویکی پدیا آن را اینگونه تعریف می کند: «کنترل ذهن که به شستشوی مغزی، تحریک اجباری، سواستفاده ذهنی، کنترل فکر یا اصلاح ذهن نیز معروف است، شامل یک فرایند است که در آن گروه یا شخصی « را به پیروی از خواسته های خود وادار می کند. این فرایند اغلب به ضرر شستشو شوندگان است به طور سیستمیک و با استفاده از روش های غیر اخلاقی، دیگران.»

حالا که تعریف کلی را دانستید ادامه مطلب را از دست ندهید.

بیشتر مردم معمولا به شستشوی مغزی بی توجه اند و حضور آن را در زندگی نادیده می گیریند. در حالی که این امر به طور دائمی توسط افراد و رسانه های مختلف در حال نفود به داخل مغز ما است. الکس لانگ در وبلاگش راجع به مهمترین روش های شستشوی مغزی صحبت کرده است. در زیر چند مورد از آنها را می آوریم:

 

1- شستشودهنده، تعدادی انتخاب جلوی شما می گذارد اما در واقع تمام انتخاب ها به یکی ختم می شوند.
2- یک ایده یا جمله مرتب تکرار می شود تا کاملا ملکه ذهن تان شود.

3-معمولا با گفتن عباراتی تکراری و ثابت به گفتن اطلاعات اندک بسنده می شود. این روش شما را مجبور می کند تا حافظه کوچکی داشته باشید و از دیدن اطلاعات فراوان سرگیجه بگیرید. به این ترتیب اگر به آن عبارات تکراری و ثابت بسنده نکنید و تمایل به دانستن اطلاعات بیشتر داشته باشید، در جواب گفته می شود که مغز شما توانایی دریافت اطلاعات بیشتر را ندارد و سرگیجه می گیرید.

4-
برای محکم کاری و رفتن ذهن شما به مراحل عمیق تر از شستشوهای احساسی و شور انگیز استفاده می شود. به این ترتیب فکر منطقی و بکارگیری ادراک مشکل تر می شود.

 

با خواندن موارد بالا، حتما مثال هایی از شستشوی مغزی که از یکی یا چند مورد از روش های گفته شده استفاده کرده اند، را پیدا می کنید. کانال های خبری یا سیاسی اغلب با گفتن همین جملات تکراری مواضع خودشان را اعلام می کنند. بسنده کردن به اطلاعات اندک نیز از روش های معمول رسانه های خبری است.
شستشودهندگان عاشق دادن انتخاب های فراوانی هستند که به یک محصول یکسان ختم می شوند، و شستشوهای احساسی نیز معمولا در فرم مولتی مدیا (چندرسانه ای) نمایش داده می شوند، فیلم ها را می توان از این دسته دانست. شستشوی مغزی در همه جا وجود دارد. هر فیلمی که می بینید به نوعی شما را تبدیل به یک زامبی می کند تا آلت دست آنها قرار گیرید! در ظاهر شما انتخاب های خودتان را دارید، اما همه آنها به یک انتخاب که مورد نظر شستشودهنده است، ختم می شوند. خبر خوب اینجاست که شما می توانید با آنها مقابله کنید.


چگونه با تکنیک های شستشوی مغزی مقابله کنم؟

برای مقابله کامل با شستشوی مغزی باید جلوی شستشودهندگان را بگیرید، اما معمولا این کار کاملا غیرممکن است. برای مثال شما نمی توانید جلوی تبلیغات تلویزیونی یک کانال را بگیرید.
از طرف دیگری برای بسیاری غیرممکن است که دیدن فیلم و کانال های مورد نظرشان را متوقف کنند. بهترین کار این است که کارهایی که قادر به انجام شان هستید را از کارهای غیرممکن جدا کنید. یکی از آسان ترین راه ها یافتن تعادل است. اگر مدام در فیلم ها طرز فکری تبلیغ می شود که به نظرتان منطقی نیست، کمی در آن زمینه تحقیق کنید و آن سوی دیگر قضیه را نیز دریابید. در واقع، به این صورت عمل کنید:

 

۱. پیامی که شستشودهنده برای شما می فرستد را شناسایی کنید. (مثلا دوست تان مدام از کسی بد می گوید.)
۲. ایده مخالف با آن پیام را دریابید و سعی کنید درباره آن اطلاعاتی کسب کنید. (مثلا بروید و درباره خوبی های آن کس تحقیق کنید.)
۳. آن دو ایده را بر حسب میزان منطقی بودن، میزان مورد اعتماد بودن منابع شان بررسی کنید و تصمیم بگیرید. (حال خوبی ها و بدی های او را کنار هم بگذارید و تصمیم بگیرید.)

اجرای سه مرحله گفته شده بسیار موثر و مهم است و دیدن هر دو سوی ماجرا سبب می شود که بتوانید از منطق خودتان استفاده کنید.
شستشوی مغزی، چه خفیف باشد یا شدید، معمولا در افراد تک بعدی بیشتر اثر می کند. اگر فردی تمام مدت به پیام های شستشودهنده گوش دهد و به دنبال ایده های مخالف با آن نباشد، کم کم آن ایده ها را - بدون آنکه راجع بهشان فکر کند - قبول می کند. پس برای در امان ماندن از شستشوی مغزی باید طیفی از اطلاعات موافق تا مخالف آن ایده را در اختیار داشته باشید تا بتوانید حقیقت را دریابید.

آنچه در سال جدید لازم است انجام دهیم


با نزدیک شدن به پایان سال از چند تن از اساتید و سیاسیون کشور خواستیم تا چند نکته را که در سال ۹۱ لازم بود مورد توجه قرار گیرد، حال آن که از آن غفلت ‌شد، اما آنقدر اهمیت دارد که سال بعد هم مورد توجه قرار گیرد، برای مخاطبان تابناک بنویسند. عمدتا فرمودند موضوع سختی است! اما فقط یک نفر گفت، موضوع سختی است، اما برایش وقت می‌گذارم و می‌نویسم؛ دکتر محمود سریع القلم استاد دانشگاه شهید بهشتی.



دکتر محمود سریع القلم: وقتی با پیشنهاد تابناک روبه‌رو شدم، با شش دوست مشورت کردم و دو ساعت فکر. تصمیم گرفتم به جای چندین نکته، یک نکته را مطرح کنم که همه ما در سال ۱۳۹۲ کمتر حرف بزنیم و کمتر قضاوت کنیم.

چرا این نکته؟ به نظر می‌رسد میانگین ایرانی‌ها تقریبا در مورد هم چیز و هم کس اظهار نظر می‌کنند؛ بعضا با قاطعیت.

عبارات من نمی‌دانم، من اطلاع ندارم، من به اندازه کافی اطلاع ندارم، من مطمئن نیستم، من باید سئوال کنم، من باید فکر کنم، من شک دارم، من در این باره مطالعه نکرده‌ام، من این شخص را فقط یک بار دیده‌ام و نمی‌توانم در مورد او قضاوت کنم، من در مورد این فرد اطلاعات کافی ندارم، اجازه دهید من در این رابطه سکوت کنم، فردا پس از مطمئن شدن به به شما خبر می‌دهم، هنوز این مساله برای من پخته و سنجیده نیست و مشابه این عبارات در ادبیات عمومی ما، بسیار ضعیف است. تصور کنید اگر بسیاری از ما این گونه با هم تعامل کنیم، چقدر کار قوه قضائیه کم می‌شود. چقدر زندگی ما اخلاقی‌تر می‌شود و از منظر توسعه یافتگی چقدر جامعه تخصصی‌تر می‌شود.

در چنین شرایطی، خبرنگار تلویزیون در مورد برنامه هسته‌ای، نظر راننده تاکسی را نخواهد پرسید. اقتصاد‌دانی که یک مقاله پزشکی را خوانده، خود‌درمانی نخواهد کرد و شیمی‌دانی که هر روز روزنامه‌ها را می‌خواند در مورد آینده اقتصاد ایران و وضعیت سیاسی چین اظهار نظر نخواهد کرد؛ چه سکوتی برقرار می‌شود! و همه به خود و مثبت و منفی برنامه‌های خود می‌پردازند و کمتر سراغ سر در‌آوردن از کارهای دیگران می‌روند؛ غیبت کم می‌شود و تهمت و توهین به حداقل می‌رسد.

حضرت علی (ع) می‌فرمایند: مومن کسی است که با مردم تعامل کند تا دانا شود، سکوت کند تا سالم بماند و بپرسد تا بفهمد. یک دلیل ‌این که تولید ناخالص داخلی‌ آلمان بیش از دو برابر جمع تولید ناخالص داخلی ۵۵ کشور مسلمان است، این به خاطر تمرکز مردم به کار و فعالیت و کوشش‌های فردی است.

اتفاقا چون بسیاری از ما برای خود کم وقت می‌گذاریم و خود را کشف نمی‌کنیم، به بیرون از خودمان و توجه دیگران نیازمند می‌شویم. به همین دلیل، نمایش دادن در میان ما بسیار جاری و قدرتمند است، چون در مورد خود نمی‌توانیم پنجاه صفحه بنویسیم، از انتقاد حتی انتقادی ملایم، خشمگین می‌شویم، چون احساسی بار می‌آییم و بنابر‌این ضعیف هستیم، اعتماد به نفسمان کم است.
عموما ظاهر خود را می‌آراییم و در مخزن باطن ما، سه قفله باقی می‌ماند. افراد ضعیف جامعه ضعیف را به ارمغان می‌آورد.

در برابر کم حرف زدن و کم قضاوت کردن، فکر و دقت قرار می‌گیرد. ارزش هر انسان مساوی با مقدار زمانی است که برای فکر، کشف خود و خلاقیت اختصاص می‌دهد. سکوت فراوان بهترین فرآورده کم قضاوت کردن است. در این مسیر، محتاج کتاب خواندن، گفت‌و‌گو و مناظره هستیم. با آگاهی و دانش می‌توان انسان بهتری بود و به همین دلیل، نیازمند آموزش هستیم. به امید روزی که تلویزیون کشور برای ارائه دیدگاه در ۲۵ موضوع مختلف از یک نفر استفاده نکند.

منبع : تابناک

تنگناها و محدوديتهاي تبليغات اينترنتي در ايران


با توجه به ويژگي‌ها و ماهيت صنعت تبليغات اينترنتي ايران، چنين به نظر مي‌رسد كه پنچ گروه عمده در اين صنعت نقش ايفا مي‌كنند. اين پنج گروه شامل ناشران اينترنتي، سازمانهاي توليدي و خدماتي، شركتهاي تبليغاتي، دولت و مخاطبين تبليغات مي‌باشند. با توجه به ويژگي‌ها و ماهيت صنعت تبليغات اينترنتي ايران، چنين به نظر مي‌رسد كه پنچ گروه عمده در اين صنعت نقش ايفا مي‌كنند. اين پنج گروه شامل ناشران اينترنتي، سازمانهاي توليدي و خدماتي، شركتهاي تبليغاتي، دولت و مخاطبين تبليغات مي‌باشند. در زير مشكلات و محدوديت‌هاي تبليغات اينترنتي در ايران به تفكيك گرو ه‌هاي فوق الذكر آمده است:

 

ادامه نوشته

عملکرد ساختاری رنگ

عملكـــــــرد ساختـــــــــاری رنـــــــــگ 

با وجود اينكه در بخش تئوري رنگ تحقيقات زيادي انجام شده اما به جنبه‏هاي كاربردي آن در طراحي تجهيزات شهري، توجه چنداني نشده است. در اينجا ما به عملكرد ساختاري رنگ در طراحي اشاره مي‏كنيم.
عملكرد ساختاري رنگ، آن دسته از توانائيهاي رنگ است كه به شناخت محصول كمك ميكند. بر طبق اين تعريف رنگ ابزاري است قابل كنترل و پيش بيني، كه ساختمان يك محصول را تحت تاثير قرار ميدهد.

بعضي‏ها عملكرد ساختاري رنگ را توانايي بيان فرم و تفكيك سطوح تعريف كرده‏اند و اين در حالي است كه تعريف ديگري هم بدين شرح ارائه شده است: عملكرد ساختاري رنگ، توانائي تاكيد بر ساختار سه بعدي اشياء يا توانايي تصحيح تناسب ناموزون از طريق تغيير فرم و جابجايي كانون توجه در محصول است.
احساسهاي بصري را كه ميتوان از طريق عملكرد ساختاري رنگ بدست آورد عبارتند از :

الف: كانون توجه :
با تركيب بندي رنگ ها به گونه‏اي كه رنگ مورد نظر، خود را از زمينه‏‎اي كه در آن قرار دارد جدا سازد، ميتوان توجه افراد را به سمت آن محصول هدايت كرد. اين مهم با استفاده از رنگ‏ها قوي و روشن (زنده) كه با محيط اطراف خود كنتراست ايجاد ميكنند تحقق مي‏يابد. اگر زمينه نيز داراي رنگ‏هاي روشن و قوي باشد بايد چاره ديگري جست. در اين مورد استفاده از نوارهاي رنگي فلورسنت يا حتي ايجاد كنتراست سياه و سفيد توصيه ميشود. همواره بايد بخاطر داشت كه كليد كانون توجه ايجاد كنتراست است.

ب : تفريق و تجمع:
با بكارگيري مناسب رنگ‏ها، ميتوان قطعات مجزاي يك محصول را به گونه‏اي رنگ‏آميزي كرد كه از نظر بصري محصول فرمي واحد را القاء كند. يا برعكس قطعات بيش از آنچه كه هستند، مجزا از يكديگر به نظر برسند. اين موارد در القاي مفاهيم «سادگي» و «پيچيدگي» محصول تاثير بسزايي دارد يكي از مفيدترين روشهايي كه براي تفرق سطوح (القاي تعدد قطعات و در نتيجه پيچيدگي محصول) و همچنين تجمع سطوح (القاي يكپارچگي قطعات و در نتيجه سادگي محصول) كاربرد دارد، به ترتيب، قوت بخشيدن و ضعيف كردن خط مرزي بين دو سطح رنگي است با قوت بخشيدن به حد فاصل بين دو سطح به تفريق سطوح (پيچيدگي محصول) و يا ضعيف كردن حدفاصل بين دو سطح، به تجمع (سادگي محصول) ميرسيم.


ج: تناسب و تعيين وضع:
تناسب بصري يك محصول را ميتوان با تجزيه بصري محصول به سطوح رنگي تغيير داد. در مورد تعيين چگونگي قرارگيري محصول نيز همين اصل صادق است. يعني ميتوان با يك سطح رنگي، حس عودي يا افقي بودن محصول را القاء كرد. با طرحهاي رنگي ميتوان از نظر بصري، فرم را تغيير داد. اين مورد در تكنيكهاي استتار كاربرد فراوان دارد.

  

عملکرد ارگونومیکی رنگ

عملكــــــــــــرد ارگونوميكـــــــــی رنــــــــــــــــگ

عملكردها ارگونوميكي رنگ با ملاكهايي همچون دستيابي به ايمني، شرايط ديد خوب دوام و بقاي ظاهر محصول و توجه به ماهيت كالا مورد ارزيابي قرار مي‏گيرد. به نظر مي رسد كه عملكرد ساختاري رنگ، عملكرد ارگونوميكي آن را نيز شامل مي شود اما واقعيت اين است كه تاثيرات ساختاري رنگ براي دستيابي به اهداف ارگونوميكي مورد استفاده قرار مي‏گيرد.

عملكرد ارگونوميكي رنگ در مطالعات بسياري مورد تحقيق قرار گرفته است همچنين رنگ بعنوان يك ابزار كاهش كنتراست روشني بين يك منبع نوري و محيط اطراف آن، مورد مطالعه قرار گرفته است از رنگ ميتوان بعنوان يك ابزار كنترل و توزيع يكنواخت نور در يك اتاق بهره جست. جنبه‏هاي مطرح در عملكرد ارگونوميكي رنگ عبارتند از :

 

ادامه نوشته

چگونه تبلیغات دهان به دهان را هدایت کنیم؟


در صورتی که شرکتی از بازاریابی از طریق توصیه‌های زبانی به خوبی استفاده کند، نتایج بسیارموثری به بار می‌آورد و می‌تواند چنان تاثیری در زمینه رقابت ایجاد کند که نتایج روش‌های دیگر بازاریابی به ندرت به پای آن می‌رسد. با این حال بسیاری از نمایندگان بازاریابی از توسعه روش‌های بازاریابی دهان به دهان پرهیز می‌کنند.
 برخی معتقدند که این روش در مقابل روش‌های پیچیده و مطالعه شده مدیریت بازاریابی، در رسانه‌هایی مانند تلویزیون و روزنامه‌ها، بسیار پیش پا افتاده و ابتدایی است. برخی دیگر از این نگرانند که نمی‌توان برای آن از داده‌های دقیق یا ابزارهای پیچیده بازاریابی که با ده‌ها سال تجربه شکل گرفته‌اند، استفاده کرد. کسانی که در مورد مدیریت مستقیم توصیه‌های زبانی تردید دارند، بهتر است این نکته را در نظر بگیرند که: کسب برتری در رقابت با شرکت‌هایی که برای مثال از آگهی‌های بزرگ تلویزیونی استفاده می‌کنند، نتایج چندان عمده و قابل توجهی ندارد. علت این است که همه شرکت‌ها به طور دائم، فعالیت‌های رایج تبلیغاتی خود را مدیریت می‌کنند و دانش آنها درباره تبلیغات تقریبا یکسان است؛ اما تعداد شرکت‌هایی که به توصیه‌های زبانی که از مهمترین انواع بازاریابی است، توجه می‌کنند هنوز کم است. به این ترتیب نتیجه کار قابل‌توجه است.


ادامه نوشته

کاربرد رنگ در دنیای تبلیغات چگونه است


یک تبلیغ محیطی، تراکت، دیوار نوشته یا حتی منوی یک رستوران، گاهی تا چند لحظه توجه شما را به خودش جلب می کند. گاهی هم هزار و یکی از این تبلیغ ها پیش رویتان قرار می گیرد و بدون آنکه توجهی کنید و حتی واقعا آنها را ببینید ، از کنار شان می گذرید. شاید خودتان هم ندانید که چرا جذب یک آگهی می شوید و به دنبال نزدیک ترین نمایندگی ارائه دهنده آن محصول می روید و چرا بعضی طرح ها با وجود زیبایی شان، هیچ حسی را در شما ایجاد نمی کنند. برای اینکه جواب این سؤال را پیدا کنید، باید فوت و فن های تبلیغات را بیشتر بشناسید. دنیای تبلیغات هزار و یک رمز و راز دارد و اگر با همین پیچیدگی ها بیشتر آشنا شوید، دیگر عاشق یک تبلیغ در یک نگاه شدن برایتان بی معنا نخواهد بود.


ادامه نوشته

با خشونت هرگز

با درود فراوان خدمت دوستان

من نمیدونم این شعر از کیست ولی خیلی زیباست


ادامه نوشته

دنیای ما چقدر جای شگفت انگیزی است

داستان رویدادی که در سال 1892در دانشگاه استنفورد اتّفاق افتاد:

دانشجویی 18 ساله در تلاش بود تا شهریه اش را تأمین کند.  یتیم بود و نمی دانست به کجا روی آورد و نزد چه کسی دست دراز کند. ناگهان اندیشه ای به ذهنش خطور کرد.  او و دوستش تصمیم گرفتند کنسرت موسیقی در محوّطۀ دانشگاه ترتیب دهند تا پول تحصیلات خود را فراهم آورند.

ادامه نوشته

داستانی کوتاه : پل


سال ها دو برادر با هم در مزرعه ای که از پدرشان به ارث رسیده بود،
زندگی می کردند. یک
روز به خاطر یک سوء تفاهم کوچک، با هم جرو بحث کردند. پس از چند هفته سکوت، اختلاف آنها زیاد شد و از هم جدا شدند.
یک روز صبح در خانه برادر بزرگ تر به صدا درآمد. وقتی در را باز کرد، مرد نجـاری را دید. نجـار گفت:«من چند روزی است که دنبال کار می گردم، فکرکردم شاید شما کمی خرده کاری در خانه و مزرعه داشته باشید، آیا امکان دارد که کمکتان کنم؟»
 برادر بزرگ تر جواب داد: «بله، اتفاقاً
من یک مقدار کار دارم. به آن نهر در وسط مزرعه نگاه کن، آن همسایه در حقیقت برادر کوچک تر من است. او هفته گذشته چند نفر را استخدام کرد تا وسط مزرعه را کندند و این نهر آب بین مزرعه ما افتاد. او حتماً این کار را بخاطر کینه ای که از من به دل دارد، انجام داده.»
 سپس به انبار مزرعه اشاره کرد و گفت:« در
انبار مقداری الوار دارم، از تو می خواهم تا بین مزرعه من و برادرم حصار بکشی تا دیگر او را نبینم
نجار پذیرفت و شروع کرد به اندازه گیری و اره کردن الوار.
برادر بزرگ تر به نجار گفت:« من برای خرید به شهر می روم، اگر وسیله ای
نیاز داری برایت بخرم.»
 نجار در حالی که به شدت مشغول کار بود، جواب داد:«نه،
چیزی لازم ندارم.» هنگام غروب وقتی کشاورز به مزرعه برگشت، چشمانش از تعجب گرد شد. حصاری در کارنبود. نجار به جای حصار یک پل روی نهر ساخته بود.
کشاورز با عصبانیت رو به نجار کرد و گفت:«مگر من به تو نگفته بودم برایم حصار بسازی؟»
 در همین لحظه برادر کوچک تر از راه رسید و با
دیدن پل فکرکرد که برادرش دستور ساختن آن را داده، از روی پل عبور کرد و برادر بزرگترش را در آغوش گرفت و از او برای کندن نهر معذرت خواست.
وقتی برادر بزرگ تر برگشت، نجار را دید که جعبه ابزارش را روی دوشش گذاشته و در حال رفتن است. کشاورز نزد او رفت و بعد از تشکر، از او خواست تا چند روزی مهمان او و برادرش باشد.
نجار گفت:«دوست دارم بمانم ولی پل های زیادی هست که باید آنها را بسازم

تا به حال واسه
چند نفر پل ساختیم؟!!!
بین خودمون و چند نفر از عزیزانمون حصار
کشیدیم؟!!!؟

بازاریابی قومیتهایی با فرهنگهای متفاوت

Ethnic Marketing   /  Multicultural Marketing

در سالهاي اخير افزايش محصولات مشابه باعث شده تا شركتها سعي در ايجاد تفاوت بين خود و رقبا داشته باشند. مخاطب قرار دادن احساسات و عقل  مشتري نياز به شناخت بيشتر و بيشتر از مشتري دارد و اين يعني تقسيم گروههاي هدف به گروههاي كوچكتر تا شناخت آنها و بر قراري ارتباط عاطفي با آنها آسانتر و ممكن تر گردد.

يكي از راههاي برقراري ارتباط عاطفي و نزديكتر با مشتري مورد خطاب قرار دادن او توسط زبان و فرهنگ خاص مشتري است و اين يعني بازاريابي قومی یا بازاریابی گروههاي ويژه.

در كشورهاي توسعه يافته به خصوص آمريكا كه مهد بازاريابي است ، محصولات و خدمات با توجه به نيازهاي اين گروههاي ويژه توسعه مي يابد.

تبليغ دهندگان سعي مي كنند تا فعاليتهاي تبليغاتي خود را بر اساس سلايق و علائق اين گروههاي ويژه تنظيم كنند. آژانسهاي تبليغاتي بزرگ نيز سعي مي كنند تا با ايجاد واحدهاي ويژه اي كه شناخت بيشتري بر روي اين گروهها دارند تبليغات تاثيرگذارتري را توليد نمايند.

به طور مثال يكي از اين گروههاي ويژه فرهنگي ، قومي و نژادي كه در آمريكا بسيار مورد توجه شركتها قرار گرفته است، شهروندان اسپانيش ( که فارغ از ملیت به زبان لاتین صحبت می کنند) هستند.

مصرف مواد غذايي در سال 2000 توسط اسپانيش ها 54.4 ميليارد دلار بوده است. در كنار آنها سياه پوستها در همين سال 51.5 ميليارد دلار صرف خريد مواد غذايي كرده اند و آسياييها 25.3 ميليارد دلار.

يكي از دلايل اهميت اين دسته بندي براي شركتها اين است كه اين گروههاي قومي به طور بسته و در ميان جامعه خود زندگي مي كنند. يعني با وجود اينكه در آمريكا زندگي مي كنند اما فرهنگ و زبان خود را شديدا محفاظت مي كنند. در منزل به زبان مادري خود صحبت مي كنند و غذاهاي مخصوص به خود را مصرف مي كنند و با هم زبانان خود رفت و آمد دارند.

در حال حاضر اين قوميت ها يك سوم جمعيت آمريكا را تشكيل مي دهند و طبق پيش بيني در سال 2040 نيمي از جمعيت آمريكا را تشكيل خواهند داد.

شركتها براي اينكه تاثير بيشتري بر رفتارهاي خريد اين گروهها داشته باشند براي انجام تبليغات از زبان و فرهنگ خاص آنان استفاده مي كنند كه در عمل هم با موفقيت همراه بوده است.

-اهميت زبان

 با اينكه گروهاي اسپانيش اعم از پرتغالي ، برزيلي ، آرژانتيني و.... همه به زبان انگليسي تسلط دارند اما تحقيقات نشان داده كه درصد بسيار بالايي از آنها در خانه به زبان اسپانيش صحبت مي كنند و اين يكي بودن زبان باعث شده علي رغم يكي نبودن مليت در كنار هم جمع گردند.

به عقيده متخصصين بازاريابي ، تبليغاتي كه بر اساس زبان و فرهنگ آنها توليد شده تاثيرصميمانه تر و بيشتري در فروش محصولات داشته است و وفاداري بيشتري در آنها نسبت به نام تجاري ايجاد كرده است.

نكته مهمي كه تبليغاتچيها بر آن دست گذاشته اند اين است كه ترجمه تبليغات انگليسي به اسپانيش تاثير گذار نبوده است بلكه تبليغاتي كه از ريشه به زبان اسپانيش ساخته شده تاثيري دو چندان داشته است.

 

-اهميت فرهنگ

تبليغات و فعاليتهاي بازاريابي اي كه براي اين گروهها انجام مي شود هنگامي موفق بوده كه توسط افراد  اهل همان فرهنگ  ايجاد شده است.

يك شركت پوشاك در آمريكا تصميم گرفت تا طبق تقويم چيني ها براي سال نوي چيني ها(عيد نوروز) بين مشتري هاي چيني خود كلاه سبز رنگي را با نوشته عيد شما مبارك!  به زبان چيني  به عنوان پروموسيون توزيع كند.

فكر مي كنيد نتيجه چقدر موفقيت آميز بود؟

در فرهنگ سنتي چين هنگامي كه زني به شوهرش خيانت كند، مرد مغبون و بيچاره براي اينكه به همگان  شخصيت پليد همسر خود را نشان دهد كلاه سبز رنگ به سر مي كند!

-اهميت انتخاب رسانه

MARKET SEGMENT RESEARCH

نام شركتي  است كه بر روي آسياييهاي مقيم آمريكا تحقيق مي كند.  طبق تحقيقات اين شركت، بيش از نيمي از آسياييهاي ساكن آمريكا تمايل به گفتگو به زبان مادري خود دارند. 35% آنها به انگليسي صحبت نمي كنند يا بسيار ضعيف صحبت مي كنند. 24% آنها اكثر اوقات به زبان مادري با اطرافيانشان صحبت مي كنند.

نيمي از آنها(50%) بيننده راديو و تلويزيون هايي هستند  كه به زبان مادريشان برنامه پخش مي كنند.( این آمار در بین ایرانیان مقیم آمریکا و کانادا به مراتب بالاتر است.)  56.2% آسیائیها در مقابل تبليغاتي كه به زبان مادريشان پخش ميشود راحتتر اقناع مي شوند.

 

کی مارت يكي از شركتهايي است كه از بازاريابي گروههاي ويژه  سود كلاني به جيب زده است. این فروشگاه با هدف قرار دادن اين گروهها  براي آنها اقدام به تولید لباس، آلبوم هاي موسيقي،كتاب،اسباب بازي و وسايل تزييني كرده است.

خيلي ديگر از شركتها هم با هدف قرار دادن اين گروههاي قومي براي خود بازار خاصي ايجاد كرده اند و از محيط پر رقابت بازار عام بيرون آمده اند.

 

-بازاريابي گروههاي ويژه در ايران

حال اين سئوال  پيش مي آيد كه در كشوري چون  ايران كه متشكل از اقوام مختلف مي باشد، بازاريابي قومي نتيجه بخش خواهد بود يا نه؟

به طور مثال حدود 35% از جمعيت ايران آذري زبان هستند . در خانه به زبان آذري صحبت  ميكنند و اين بازار كوچكي نيست.

براي شركتهايي كه توانايي ورود به بازار ملي را ندارند آيا اينگونه بازارها مناسبتر نيست؟ آيا انجام تبليغات به زبان آنها از كانالهاي محلي ارزانتر و مفيدتر نخواهد بود؟ آيا به نظر شما اين روش بازاريابي در ايران مثمرثمر خواهد بود؟

و يا اين كه اشتباهي فجيع بيش نخواهد بود؟

مسلما جواب اينگونه سئوالات با انجام  تحقيقات بر روي گروههاي نمونه به صحت و سقم بيشتري نزديك خواهد بود. چرا که در برخی از استانها به تبلیغات با زبان محلی روی خوش نشان می دهند و در برخی دیگر از تبلیغات با گویش محلی استقبال نمی کنند، بنابراین راه حلی چز استفاده از متخصصین آن بازارها و تحقیقات درست و دقیق وجود ندارد.

 

منابع:

1.سخنراني پروفسوردکترعلي آتف در دانشگاه استانبول

Grow with America: Best Practices in Ethnic Marketing2.

سبک زندگی ایرانی

محمود سریع‌القلم" استاد دانشگاه شهید بهشتی در گفتگوی مشروح با گروه دین و اندیشه خبرگزاری مهر به بررسی سبک زندگی معطوف به توسعه یافتگی پرداخت و سبک کنونی زندگی ایرانی را نقادی و راهکارهای پیشنهادی خود برای اصلاح آن را مطرح ساخت.

دکتر محمود سریع القلم

دغدغه پیشرفت و توسعه یافتگی در آثار و آرای دکتر محمود سریع القلم برجسته است. اگر مخاطب آشنایی با سیر فکری این استاد علوم سیاسی و روابط بین‌الملل دانشگاه شهید بهشتی تهران داشته باشد درمی‌یابد که دغدغه سریع القلم توسعه یافتگی و طرح اصول ثابت آن با مطالعات مقایسه‌ای است. کتابهای "عقلانیت و توسعه یافتگی ایران"، "فرهنگ سیاسی ایران" و "اقتدارگرایی ایرانی در عهد قاجار" از جمله آثار وی در واقع این سیر را مورد بررسی قرار می‌دهند. در حال حاضر، کتاب "عقلانیت و توسعه یافتگی ایران" به چاپ نهم و کتاب "اقتدارگرایی ایرانی در عهد قاجار" به چاپ پنجم رسیده است.

سریع القلم معتقد است که توسعه یافتگی از دو بخش کلان تشکیل می شود: اصول ثابت و الگوهای مختلف به تناسب شرایط گوناگون کشورها. کشورهایی مثل آلمان، انگلیس و ژاپن و... از اصول ثابت توسعه یافتگی برخوردارند مانند دولت حداقل، صنعتی شدن، توجه فراگیر به علم وعقلانیت، بخش خصوصی فعال، نظام آموزشی کاربردی، نخبگان ابزاری منسجم، مردم پرکار و مسئولیت پذیر، دولت پاسخگو... ولی الگوهایی که طی سالها پرورش و تکامل یافته، متفاوت است.

در بررسی این اصول، فرهنگ و سبک زندگی ایرانی مورد توجه این محقق بوده است. نقدهای وارده بر سبک زندگی و مطالعه و بررسی مقایسه‌ای این سبک با روش زندگی کشورهای توسعه یافته از جمله مطالعات دامنه‌دار این استاد دانشگاه بوده است. بر این اساس و نظر به اهمیت موضوع سبک زندگی معطوف به توسعه‌یافتگی گفتگویی با دکتر محمود سریع القلم انجام داده‌ایم که از نظر می‌گذرد.

* گروه دین و اندیشه: چه آسیبهایی را برای سبک زندگی ایرانیان به طور کلی می‌توان برشمرد؟

** سریع القلم: در نظر داشته باشید که ما به سبک زندگی هیچ ملتی اصالتاً نمی توانیم ایراد بگیریم چون سبک زندگی نتیجه انباشت تجربیات تاریخی یک ملت است. اما می توانیم معیارهایی را مشخص کنیم و از آن زاویه آسیب شناسی کنیم. در اینجا قصد دارم آسیب شناسی سبک زندگی ایرانی را بر اساس خود فرهنگ ایرانی و فرهنگ دینی مورد خطاب قرار دهم.

*مادیات و خودخواهی کانونهای سبک زندگی ما شده است

** بر اساس تجربه‌ای که در مشاهدات بین‌المللی از جوامعی چون ترکیه، مالزی، کشورهای عربی و اروپایی داشته‌ام اولین وجه مقایسه‌ای که می‌توان در خصوص سبک زندگی ایرانی و همه این کشورها در نظر گرفت و البته بر خلاف ادعاهایی که عموماً در میان ما وجود دارد این است که میانگین ایرانی خیلی دنیا دوست است. علاقه عمیقی به دنیا و مال دنیا دارد ولی هنرمندانه و با ادا و ظاهرسازی آنرا استتار می‌کند. از این دنیا هم، پول، لوازم زندگی، نمایش خانه و ویلا به دیگران سهم مهمی از دنیادوستی ایرانی دارد. در مقایسه، یک دانمارکی برای نقاشی، موزه، هنر، کتاب، آخرین رمانها، کنسرت، تئاتر، دوستان فرهنگی، کشف کشورها و فرهنگهای دیگر، جا باز می‌کند. در سبد کالاهای میانگین ایرانی، این موارد تقریباً تعطیل است. کافی است صورت آرام و خوش‌رنگ یک شهروند معمولی ترکیه را با یک ایرانی مضطرب و همیشه در حال پول جمع کردن مقایسه کنید.

 * ظاهر و باطن میانگین ایرانی بالای 50 درصد شکاف دارد

** این یک پارادوکس است چرا که در جامعه‌ای زندگی می کنیم که مباحث دینی و اخلاقی در آن سهم مهمی از تبلیغات و آموزش را دارد. برای نمونه این مباحث توسط رسانه‌ها، از طریق فضای عمومی، از طریق آموزش و از طریق کتب مذهبی طرح و عنوان می‌شود و آموزش معنوی و دینی جایگاه زیادی دارد اما این بعد دینی به نظر می رسد بیشتر بعدی ذهنی است. یعنی یک مداری در ذهن میانگین ایرانی هست که ارتباط بسیار محدودی با عمل فرد ایرانی دارد. نکته دوم این است که بخشی از فرهنگ ما تکرار آموزه‌های اخلاقی و دینی است. یعنی شما اگر در طول یک روز هزار نفر ایرانی را نمونه انتخاب کنید مشاهده خواهید کرد که آنها خیلی تذکر می دهند و نکات اخلاقی را مورد اشاره قرار می‌دهند و واژگان دینی، معنوی و اخلاقی زیادی را به کار می برند. واژگانی مانند انسانیت، خدا، پیغمبر، پاکی، وجدان، محبت، صداقت، شرافت، راستگویی و وظیفه دائماً مورد استفاده ماست، اما پرسش اینجاست که انعکاس این واژه‌ها در زندگی و عمل ما چیست؟ نیم کره ذهنی ما با نیم کره عملی ما تقریباً هیچ ارتباطی با هم ندارند.

نکته‌ای که حالت معماگونه دارد این است که دایره ذهنی اخلاقی و دایره بیان اخلاقی چه ارتباطی با عمل اجتماعی ما دارد؟
من در منطقه نیاوران تهران به راننده اتومبیلی که سوبله (و نه دوبله) ایستاده بود با زبان خیلی ملایمی گفتم لطف می‌کنید قدری جلوتر پارک کنید چون ترافیک سنگینی در نتیجه توقف شما ایجاد شده است. پاسخ ایشان این بود که من هر کاری دوست داشته باشم می کنم. در اعتراض شهروند دیگری، وی گفت زیاد حرف بزنید شما را مچاله می‌کنم بعد می‌اندازم در جوب. در مورد جملات این راننده متخلف، می توان تحقیقات گسترده‌ای درباره فرهنگ خودخواهانه ایرانی انجام داد.

* انعکاس اخلاق و معنویت و انسانیت در زندگی و عمل ما بسیار محدود است

** در اینجا قصد این است که رابطه بین ذهن و عمل را در خصوص سبک زندگی مورد بررسی قرار دهیم. تحقیقاً هیچ ملتی در دنیا به اندازه ایرانی‌ها از اخلاق و معنویت و انسانیت صحبت نمی‌کنند، اما انعکاس این در زندگی و عمل ما بسیار محدود است. این اولین نقدی است که به زندگی ایرانی وارد است که چرا اینقدر ظاهر اخلاقی و معنوی دارد، ولی باطن مادی. بعضی رسانه‌ها که به اروپایی‌ها حمله می‌کنند و می‌گویند آنها مادی هستند، مفید خواهد بود اگر بروند در میان آنها زندگی کنند و بعد منصفانه قضاوت کنند که ما مصرف‌گراتر هستیم یا آنها. ما به پول و جمع کردن مال دنیا و مقام و منصب وابسته‌تر هستیم یا آنها؟ بنابراین، اینگونه باید تبیین کنیم که مادیات در سبک زندگی ایرانی جایگاه بسیار کانونی دارد. جمع کردن پول و امکانات و داشتن سمت و منصب برای میانگین ایرانی بسیار مهم و بلکه تمام زندگی است.

* خوشبختی را با راحتی اشتباه گرفته‌ایم

** کم می‌شناسم افرادی را که حتی اگر به پول و امکانات هم می‌رسند از آن برای بهره‌برداری بهینه از زندگی استفاده بکنند. به جای ارتقاء کیفیت زندگی، مصرف‌گراتر می شوند. به نظر می‌رسد بسیاری از ما، خوشبختی را با راحتی اشتباه گرفته‌ایم و فکر می کنیم تجملات یعنی ایده‌آلهای زندگی. بسیاری از ما، هدفی بالاتر از تأمین غرایز اولیه نداریم. خلق کنیم؛ تولید کنیم؛ کار به جا ماندنی انجام دهیم؛ چنین افرادی در اقلیت محض هستند.

یک دلیل مهم علاقه ما به دارایی و مادیات برای نمایش به دیگران و فخرفروشی است. از یک نفر که مدتی قبل در منطقه فرشته تهران قتلی را مرتکب شده بود پرسیدند که چرا این کار را انجام دادید گفته بود که مقتول پولش را خیلی به رخ من می‌کشید. شاید فرهنگی که 45 سال پیش در مناطق فرودست تهران حاکم بود الان در منطقه فرشته تهران می‌بینید. یعنی قتل، درگیری‌ها و نزاعهای خیابانی در تهران به خاطر فخرفروشی و مسائل غریزی و مادیات است.

از اینرو، این سبک زندگی ایرانی که به شدت علاقمند است پول جمع کند و به خصوص در این هشت سال گذشته از هر وسیله‌ای استفاده کند تا به امکانات و مال برسد زندگی را بسیار دچار تنش می‌کند و اضطراب‌آور است. بعد افراد دنبال این هستند که آنچه را که به دست آورده‌اند حالا چگونه باید حفظ کنند.

این نکات را نمی شد بیان کرد اگر وجه مقایسه‌ای وجود نداشت. یعنی اگر یک نفر صرفاً از دریچه فرهنگ داخلی ایران به این مسائل نگاه کند ممکن است آنها را روندهای طبیعی و عادی در جامعه ایرانی تلقی کند. اما در کشوری مثل ترکیه و مالزی دیده می شود که بخش مهمی از رسیدن به ثروت برای این است که افراد هدفی در زندگی دارند و می‌خواهند کالایی را خلق و خط تولیدی را راه‌اندازی کنند و می خواهند چه به صورت محلی و چه بین المللی رقابت کنند و به طور خلاصه می خواهند کار مفیدی انجام دهند. یعنی فضای جامعه برای تولید ثروت و پول و برای یک نوع خلاقیت و نوآوری و افزایش ثروت ملی است. در این بحث مثال آلمان را نمی‌زنم بلکه مثال ترکیه و مالزی را می‌زنم. الان خانواده‌هایی که در ترکیه صاحب ثروت شده‌اند بعضاً نزدیک یک قرن کار و تلاش و فعالیت کرده‌اند و با فکر و زحمت به این جایگاه رسیده‌اند و در سطح ملی و بین‌المللی رقابت کرده‌اند تا توانسته‌اند به این سطح از ثروت برسند.

* میانگین ایرانی فردی کوتاه مدت است

** سبک زندگی ایرانی تا زمانی که تلقی منطقی از پول و امکانات پیدا نکند اصلاح نمی‌شود. بخشی از این مسأله به این برمی‌گردد که ما می‌ترسیم و زندگی را کوتاه مدت می بینیم و عموماً در یک قرن و نیم گذشته در فضاهای بی ثباتی زندگی کرده‌ایم. لذا افراد به دنبال این هستند که نهایت بهره‌برداری را در زمانهای کوتاه انجام دهند و حرصی که برای سریع به دست آوردن پول دارند فروبنشانند. البته این مسایل ریشه‌های طبقاتی هم دارد. فردی را می‌شناسم که سال 1370 راننده تاکسی بوده و هم اکنون با رانت، زد و بند و اجحاف به حقوق دیگران به ثروت دهها میلیاردی رسیده است. او را تشویق کردم به حج برود و آسیا، آفریقا و اروپا را کشف کند. جواب داد که دو کارخانه باید راه‌اندازی کند شاید در هفتاد سالگی فرصت این کارها فراهم شود. کسی که قبلاً در فقر و محرومیت زندگی کرده الان از فرایند ناسالم پول درآوردن در این جامعه به وجد آمده و معنای دیگری برای زندگی قایل نیست. کتاب خواندن و به موزه رفتن برای او مسخره است. رشد قوای فکری و معنوی برای او وقت تلف کردن است. به صورت این شخص با این ثروت نگاه کنید فکر می‌کنید کارگر معدن است. این صورت را مقایسه کنید با مردم و کارآفرینان عادی جامعه ما که با زندگی معمولی، امیدوار و شاداب و سلامتی روانی دارند. بسیار جالب خواهد بود ما حتی در میان مجریان مملکت، 5 نفر پیدا کنیم که خوش رنگ و خوش پوست باشند. صورت انسان، انعکاس آرامش، سلامتی روانی و روحی اوست. پول و سمت به طور باور نکردنی برای میانگین ایرانی قداست پیدا کرده و معما این است که این در جامعه‌ای است که می خواهد الهام‌بخش دیگر مسلمانان باشد!

* سهم خوشگذرانی و تفریح در زندگی ایرانی در مقایسه با اروپایی‌ها بالاست

** نقد سوم بر سبک زندگی ایرانی این است که در مقایسه با ملتهای دیگر سهم تفریح و خوشگذارانی و دور هم جمع شدنهای متعدد و طولانی بسیار بالاست. همه ملتها دنبال خوشگذرانی و تفریح هستند اما سهم خوشگذرانی و تفریح در زندگی ایرانی افراطی است. اخلاق، معنویت و حرفهای دلچسب به عنوان پوششی است بر آنچه ما در باطن انجام می دهیم. باید توجه داشت که سرنوشت هر ملتی با روحیه اکثریت آن ملت رقم می خورد.

صحبت من این نیست که همه ایرانیان این ویژگی‌ها را دارند ولی اکثریت آنها چه در داخل و چه در خارج این خصایص را دارند. برای همین تاریخ، فرهنگ و زندگی ما به شدت سینوسی و نوسانی است. یکبار یک فرد ثروتمند هلندی را ملاقات کردم که عمده درآمد خود را صرف امور خیریه می‌کرد. وی در یک آپارتمان نسبتاً متوسطی زندگی می کرد و معتقد بود از این فرصتی که در اختیار دارد و از این امکاناتی که به دست آورده باید کار مفید اجتماعی انجام بدهد.

* سبک زندگی ما به شدت خودمحور است

** نقد چهارم اینکه سبک زندگی ما به شدت خودمحور است. ما بیشتر به دنبال حریم فردی خود هستیم و به آن حریم بیشتر توجه داریم. زیرا اگر کسی اجتماعی فکر کند بسیاری از کارها را انجام نمی‌دهد. اگر من اجتماعی فکر کنم هیچ وقت از اتومبیل آشغال به بیرون نمی اندازم؛ اگر من اجتماعی فکر کنم هیچ وقت اتومبیل خود را دوبله پارک نمی کنم؛ اگر من اجتماعی فکر کنم هیچ وقت زمینه‌های آزار و اذیت همسایگان خود را فراهم نمی‌کنم. در یک مجتمع آپارتمانی، یکی از دوستان می‌گفت همسایه‌ای معتقد بود حتی ساعت دو نصف شب صدای بلند موسیقی پخش کند به کسی مربوط نیست. هر کاری که دوست داشته باشد و خانواده‌اش علاقمند باشند با هر سر و صدا و مزاحمتی حریم آپارتمان ایشان است. این درصد قابل توجهی از توحش است که با زندگی انسانی و مدنی ناسازگار است. من حتی متغیرهای اخلاقی و دینی را در این قضاوت دخالت نمی‌دهم چون فرد اخلاقی و دینی بالاتر از فرد مدنی است. خاطرم هست در دهه 1350 در دوره نوجوانی، همسایه نمازخوانی داشتیم که با نوک پا در کوچه راه می‌رفت و معتقد بود ممکن است صدای کفش باعث ناراحتی همسایه‌ها شود.

* به گونه‌ای تربیت می شویم که نگاهمان اجتماعی نیست

** به طور کلی ما به گونه‌ای در خانواده، مدرسه و جامعه تربیت می شویم که نگاهمان نگاه اجتماعی نیست؛ نگاهمان نگاه عمومی نیست. به عنوان مثال در حال حاضر و در شهر تهران شهرداری همه جا تبلیغ کرده که ما از شهروندان خواهش می کنیم کمتر آشغال تولید کنند. چون ما ظاهراً در دنیا جزو شهروندانی هستیم که استعداد بالایی در تولید زباله دارند. اگر ما خارج از منافع شخصی فکر کنیم، جامعه و انسانهای دیگر هم برای ما اهمیت پیدا می‌کنند. عجیب بسیاری از افراد، خارج از خود و منافع خود به حقوق انسانهای دیگر بی‌تفاوت شده‌اند.

ما ایرانی ها یک ظاهری داریم و یک باطنی. این در حالی است که فرد ژاپنی و آلمانی و ترکیه‌ای یک کاراکتر و شخصیت بیشتر ندارد. اما ما به عنوان یک ایرانی یک ظاهری داریم که خود را موجه معرفی می کنیم و حرفهای بسیار زیبایی می زنیم و از قضا بخش مهمی از حرفهای ما نیز اخلاقی و معنوی و در مذمت دنیا است اما سبک زندگی ما به شدت خودمحور و مادی است و به دنبال جمع‌آوری پول و حفاظت از حریمهای فردی خود هستیم.

* هنوز کشور و جامعه به معنای علمی کلمه نداریم

** بر این اساس است که معتقدم در این جغرافیایی که ما زندگی می کنیم هنوز دو مفهوم در میان ما شکل نگرفته است. یکی اینکه ما هنوز کشور نداریم و دیگر اینکه ما هنوز جامعه نداریم. ما عده‌ای هستیم که با سنن و خلقیات مشترک در جغرافیایی زندگی می‌کنیم. در علم جامعه شناسی، جامعه اینگونه تعریف می شود که عده‌ای در آن دارای اهداف مشترک و جهت‌گیری مشترک هستند. ما هنوز به آن مرحله نرسیده‌ایم. شاید یک دلیل این باشد که ما امپراتوری بوده ایم. بر این اساس معتقد هستم که ما هنوز کشور- ملت نشده‌ایم. البته ملت هستیم؛ ما ایرانی هستیم و با زبان فارسی صحبت می کنیم و دارای ادبیات غنی و تاریخ کهن و سرزمین گسترده هستیم. اینها همه شاخصهای یک ملت است. اما ما کشور- ملت نیستیم؛ چینی‌ها هستند، اما ما هنوز نیستیم؛ ژاپنی‌ها هستند و ما نیستیم. اگر ما کشور بودیم و جامعه داشتیم، حتماً کسی از بیت‌المال اختلاس نمی‌کرد و راضی نمی‌شد از طریق تلفن، رانت و ارتباطات به ثروت برسد چون تعهد و وفاداری به کشور داشت و از مردم خجالت می کشید. آیا یک آلمانی این کار را می کند؟ قبل از اینکه از قانون بترسد به احترام کشور و هموطنانش این کار را نمی‌کند. دوستان بسیاری در بخش خصوصی دارم که حاضر نشده‌اند پروژه‌های بزرگی را قبول کنند چون نخواسته‌اند رشوه و کمیسیون پرداخت کنند. اینگونه افراد برای خود احترام قایل‌اند و مانند عالی نسب‌ها، خسروشاهی‌ها، خیامی‌ها و ایروانی‌ها، برای کشور، جامعه و شخص خودشان احترام قایل‌اند. البته این گونه افراد از اصالت خانوادگی برخوردارند و تازه به دوران رسیده نیستند. وقتی کسی در فقر مطلق بزرگ شده و هم اکنون صاحب منصب شده، عموماً این گونه افراد دیگر کسی را بنده نیستند و از فرصت به دست آمده نهایت استفاده نامشروع را می‌کنند. کشور، جامعه، دین و اخلاق برای آنها در عمل تعطیل است و صرفاً تزئینات سخنرانی است.

بنابراین وقتی ما می خواهیم سبک زندگی را نقد کنیم در مقایسه با یک سری الگوها و ملاکها باید این کار را انجام دهیم. پرسش این است که آیا مجموعه فعالیتهایی که ما ایرانی‌ها انجام می دهیم تبدیل به سرمایه اجتماعی، ثروت ملی و پرستیژ جهانی می شود یا نه؟ آن موقع می توانیم بگوییم سبک زندگی کارآمدی داریم و نتیجه داده است و توانسته این متغیرها را به صورت کمی و کیفی افزایش بدهد. هر کدام از ما می تواند بر اساس وجدان خود به اینها پاسخ بدهد.

اگر به طور خلاصه بخواهیم بگوییم سبک زندگی ما دارای این ضعف جدی است که خیلی خودمحور بار می آئیم که برای تبیین این نکته مثالهای فراوانی نیز وجود دارد. یکی از دوستان من که مطالعات اجتماعی انجام می دهد به من گفت که آموزش مدنی در مرکز و جنوب شهر تهران به مراتب موفق‌تر از شمال شهر تهران است. این فرد مطرح می کرد که اگر در یکی از مراکز جنوب و مرکز شهر تهران جلسه‌ای برای بهبود فرهنگ آپارتمان نشینی در محله‌ای برگزار شود جمعیت زیادی برای شنیدن این بحث حضور خواهند داشت. در حالی که در شمال شهر تهران به خاطر اینکه افراد پول دارند احساس بی نیازی به فرهنگ مدنی می‌کنند. یعنی برای نمونه کسی که ماشین 200 میلیون تومانی سوار می شود احساس می کند به آموزش نیازی ندارد چون پول دارد. البته اگر کسی با زحمت و تلاش خود، اتومبیل پانصد میلیون تومانی هم سوار شود هیچ اشکالی ندارد. چنین فردی، حتماً تربیت و مدنیت هم دارد.

* رانت باعث به هم ریختگی طبقاتی و اجتماعی در جامعه شده است

** بر خلاف کشورهای صنعتی و یا ملتهایی چون ترکیه و مالزی و یا حتی ملتهای منطقه حاشیه خلیج‌فارس که بسیار مدنی شده‌اند، ما در جامعه‌ای زندگی می کنیم که آنهایی که بر اساس رانت، ارتباطات و تلفن صاحب امکانات و پول شده‌اند از مدنیت بسیار پایین‌تری برخوردارند. اصطلاحاً در فرهنگ ما به این افراد "تازه به دوران رسیده‌ها" گفته می شود. این پدیده نشان از "به هم‌ریختگی طبقاتی" در جامعه ماست. در سالهای گذشته شاهد هستیم که یک دفعه در جامعه ما طبقه‌ای به وجود آمد که عمدتاً از طریق رانت صاحب ثروت شدند. البته این یک پشتوانه علمی هم دارد. هر فردی در هر سمت و جایگاهی که قرار دارد اگر یک دفعه حالت جهشی پیدا کند حتماً نوعی نارسایی رفتاری در او پدیدار می‌شود. برای نمونه آیا می توانیم تصور کنیم که یک طلبه 15 ساله مرجع تقلید بشود! چرا در دانشگاه عنوان می شود که حداقل باید 20 سال بگذرد تا فردی استاد تمام بشود می شد به همه در همان سال اول استاد تمامی اعطا کرد! اخذ این عناوین و درجات مرحله به مرحله است. آیا می شود پزشکی را که یک سال طبابت کرده با پزشکی که 20 سال طبابت کرده یکی دانست؟! آیا می توانیم تصور کنیم که فردی که در سه سال گذشته با حقوق ماهیانه معادل یک میلیون تومان زندگی می کرده حالا گردش مالی او در یک سال برای نمونه 600 میلیارد تومان است. از این تعداد در جامعه بسیار داریم. برای رسیدن به این درجات و مقامات باید زحمت کشید. البته من از معتقدان جدی به تولید ثروت فردی و ملی هستم اما با فکر، زحمت و رقابت. ما در گذشته از اینگونه افراد داشته‌ایم و هنوز هم اقلیتی با کار و زحمت، فعالیت خصوصی می‌کنند اما افراد فراوانی هم در دستگاههای اجرایی داریم که با ارتباطات، بیت‌المال را بلعیده‌اند و به واسطه رسانه‌های فلج و عملکرد ناچیز نهادهای نظارتی، موفق هم بوده‌اند. نقدینگی کشور در سال 1384، 69000 میلیارد تومان بود که هم اکنون به 410000 میلیارد تومان رسیده و در همین مدت، درآمد نفت کشور، 65 درصد درآمد کل نفت از زمان مظفرالدین شاه (108 سال پیش) تاکنون بوده است. آیا این امکانات کم نظیر به ارتقاء استاندارد زندگی میانگین ایرانی، عزت ملی، ساختار عمرانی و جایگاه ویژه در منطقه تبدیل شده است؟ به همین دلیل باید این اصل مقدس سیاسی و اقتصادی را که تجربه چند صد ساله بشری هست از طلا گرفت که حکمرانان یک کشور باید از طبقه متوسط باشند.

بر این اساس یک به هم ریختگی اجتماعی و طبقاتی در جامعه به وجود آمده که پیامدهای آن به ویژه در کلان شهرها قابل مشاهده است. از بسیاری از افراد فرهنگی در دنیا شنیده‌ام که ایرانی‌ها از جهت ادب در میان ملتهای جهان زبانزد بوده‌اند. تهران متأسفانه در حال حاضر به یکی از شهرهایی تبدیل شده که ادب و تربیت در آن در حداقل ممکن خود قرار دارد. این موضوع به دلیل به هم ریختگی طبقات اجتماعی و فقدان آموزش مدنی در این شهر است. ممکن است بعضی مجریان به این نقد من، خرده بگیرند. به نظرم دلیلش این است که رابطه آنها با جامعه، حالت رسمی و مملو از تعارفات رایج ایرانی است. برای من که در شهر تهران رفت و آمد دارم و با جامعه سروکار دارم، بی‌ادبی به یک اصل در شهر تهران تبدیل شده است.

 

* در کتاب شما با عنوان "اقتدارگرایی ایرانی در عهد قاجار" به نوعی ریشه تفاوت در نظر و عمل، استبداد تاریخی عنوان شده است. در واقع این تفاوت نوعی فرهنگ چاپلوسی است. در آن کتاب عنوان شده که نزدیکان پادشاه برای نزدیک‌تر کردن خود به او چیزی را می‌گویند که پادشاه را خوش آید و در واقع مطالبی را بیان می کردند که بعضاً خود اعتقادی به آن نداشتند. چقدر معتقد هستید که ریشه این مسأله سیاسی است؟

** این موضوع برمی‌گردد به شاخصهای زندگی ما ایرانیان. حرف شما درست است که به دلایل تاریخی و سیاسی ما در جایی آموزش نمی بینیم که مورد نقد قرار بگیریم. شما اگر ملایم‌ترین انتقاد را به میانگین ایرانی داشته باشید احتمالاً دوستی آن شخص را از دست می دهید. فکر کنم هر کسی این تجربه را در زندگی خود داشته است. عادت کرده‌ایم که همواره از ما تعریف بشود. حتی پدرها و مادرها نیز عموماً فرزندان خود را تأیید می‌کنند تا آنها را تربیت کنند.

ما به سختی می توانیم به همدیگر تذکر بدهیم و یکدیگر را نقد بکنیم. هم روش این کار را بلد نیستیم و هم آمادگی روحی برای پذیرش نقد نداریم. الان هم در دانشگاه‌های ما و هم در رسانه‌ها می شود گفت که تقریباً نقد تعطیل است. گله و شکایت خیلی زیاد است اما نقد به معنای مطرح کردن نارسایی‌ها با دلیل و استدلال بسیار ضعیف است. ما برای این مسأله در جایی آموزش نمی بینیم. در کشورهای صنعتی هم پدر و مادرها فرزندانشان را نقد می کنند، هم رسانه‌ها مدیران جامعه خود را نقد می کنند و هم یک فرهنگ عمومی برای بهبود امور زندگی از تغذیه گرفته تا رفتار در سطح جامعه وجود دارد. ما اینها را نداریم و در جایی آموزش برای این کار نمی بینیم و به طور طبیعی کسی که در این جامعه بزرگ می شود ناخودآگاهش این است که من باید مورد تقدیر و ستایش قرار بگیرم و هیچ ایرادی ندارم. می توان این را اثبات کرد. برای نمونه بیائید الان به سطح شمال شهر تهران برویم و از افرادی که دوبله پارک کرده‌اند بپرسیم چرا شما دوبله پارک کرده‌اید. عموماً به شما خواهند گفت که اولاً به شما مربوط نیست و ثانیاً من کار دارم و برایم اصلاً مهم نیست که برای انجام کارم حقوق دیگران را نادیده بگیرم و حتی ممکن است که طرح سؤال به نزاع و درگیری هم بیانجامد که نمونه‌های آنرا در سطح شهر تهران شاهد هستیم. شما نمی توانید به کسی حتی نکته‌ای را بیان کنید حال نقد که واژه خیلی غلیظی است جای خود دارد. حتی ملایم‌ترین نکته در مورد نحوه فکر کردن و رفتار کردن شخصی را نمی توان مطرح کرد چرا که خیلی سریع به نزاع و درگیری و کشمکش میان افراد تبدیل می شود. این پدیده و معایب در یک مقطعی در این کشور باید اصلاح شود. به این مسائل و مباحث رسانه‌ها باید اهتمام داشته باشند و مدارس و خانواده‌ها باید در مورد آن کار کنند. مسئولین ایران باید قدری غیرسیاسی فکر کنند و به مسایل عادی هم توجه کنند. موضوع مدیریت که فقط امپریالیسم نیست. اصلاح وضعیت فساد مالی خود یک پروژه ملی است. برگرداندن ادب و تربیت به جامعه خود یک پروژه ملی است. اخیراً تلویزیون گزارشی در مورد قبرستانهای انگلیسی تهیه کرده بود یا قبلاً اعتصاب کارکنان متروی پاریس را دلیلی بر فروپاشی فرانسه، شکست امپریالیسم و اضمحلال اتحادیه اروپا تفسیر می‌کردند. اولویت ما این مسایل نیست. یکی از توانایی‌های یک فرد، یک بنگاه اقتصادی، یک نهاد و یک سیستم این است که اولویتهای خود را تشخیص دهد. اصلاح سبک زندگی ایرانی محتاج این است که ما اینقدر از خودمان تعریف نکنیم و برای اخذ امکانات و مطرح شدن، واقعیتهای جامعه را وارونه جلوه ندهیم.

برخلاف بسیاری از تحصیل‌کرده‌های ایرانی که دولت را مقصر این مسایل و مشکلات می دانند معتقد هستم که جامعه سهم خیلی مهمتری دارد. جامعه، تشکلهای مردمی و اصناف و انجمنها در این مسایل خیلی مهمتر از دولت هستند. در هیچ کجای دنیا دولت به دنبال این نیست که بخشی از قدرت و اقتدار خود را به جامعه منتقل کند. همیشه جامعه بوده که با آگاهی و تشکل و مطرح کردن مسایل سعی می کند که عملکرد دولت را ارتقاء دهد. حداقل تاریخ سیصد ساله اخیر دنیا این موضوع را به ما نشان می دهد. بنابراین خود مردم هم خیلی مهم هستند. این پرسش مطرح است که آیا مردم ما آمادگی تغییر را دارند؟

آیا آمادگی این را داریم که به جای آنکه یک شب برویم پیتزا بخوریم پول آنرا صرف خریدن کتاب کنیم؟ ما باید خودمان را اصلاح کنیم و نه اینکه تماماً نگاه ما این باشد که دولت باید اصلاح شود. نباید نگاه اینگونه باشد که ما مردم همه آداب و رفتار و کردار و خلقیاتمان بسیار عالی است و مشکل فقط در دولت است!

 

* در بحث توسعه یافتگی، شما معتقد هستید که اصول توسعه را می توان از کشورهای دیگر اخذ کرد و برای توسعه یافتگی به کار برد. اما در خصوص الگوهای توسعه معتقد هستید که این الگوها الزاماً از یک جامعه به جامعه دیگر قابل کاربست نیستند. با وام گیری از این موضوع، چه شاخصها و اصولی از سبک زندگی کشورهای توسعه یافته را می توان در جهت رسیدن به توسعه و پیشرفت مورد توجه قرار داد؟

** حضرت امیر(ع) می‌گویند شما را دعوت می‌کنم به ترس از خدا و نظم در امور. شاید نظم در امور را بتوان اینگونه تجزیه کرد: عقلانیت، علم‌گرایی، قانون‌گرایی، انسجام فکری نخبگان سیاسی، قوه مقننه قابل کارآمد و قوه قضائیه بی‌طرف. این اصول جهانشمول هستند و نتیجه تجربه بشری. هیچ جامعه‌ای نمی تواند بدون علم، نظم و عقلانیت و انسجام و قانون‌گرایی توسعه پیدا کند. اینها را باید همه رعایت کنند و مد نظر داشته باشند. اما کشورها در الگوسازی می توانند راههای مختلف را طی کنند. اصول توسعه چینی با اصول توسعه ژاپنی در قرن نوزدهم یکی است اما مدل و الگوی ژاپنی با مدل و الگوی چینی متفاوت است. در واقع راه و شیوه رسیدن این دو کشور به توسعه متفاوت از یکدیگر است.

سبک زندگی ناشی از توسعه یافتگی، دارای اصولی است. اولین اصل مسأله قانون‌گرایی است. یعنی افراد باید بیاموزند که در چارچوب قانون عمل کنند. قانون نیز باید برای افراد به صورت عادت در آید. اگر یک شهروند در شهر تهران در ساعت 3 صبح پشت چراغ قرمز قرار گیرد و ببیند پلیس نیست و از چراغ قرمز رد شود او بر اساس عادت این کار را انجام می دهد. اگر در شهر هامبورگ آلمان هم کسی پشت چراغ قرمز قرار می گیرد و چند دقیقه می ایستد تا چراغ سبز شود و حرکت می کند او نیز بر اساس عادت این کار را انجام می دهد. راننده آلمانی یک عادت مثبت دارد و راننده ما یک عادت منفی.

مهمترین وجه توسعه یافتگی در سبک زندگی، رعایت قاعده و قانون در یک جامعه است. به دلایل بسیار پیچیده روانی و تاریخی و اجتماعی، میانگین ایرانی علاقمند به قاعده نیست. در عوض خیلی علاقمند است از هر روشی استفاده کند تا به منافعش برسد که عموماً هم منافع دنیوی هستند. این آسیب باید در یک مقطعی اصلاح شود. تا زمانی که این موضوع اصلاح نشود مشتقات مثبت سبک زندگی ناشی از توسعه یافتگی هم اصلاح نمی شود. بالاخره اگر می خواهیم استادی را در دانشگاه استخدام کنیم باید قواعد و قوانینی وجود داشته باشد. اگر می خواهیم در یک دوره انتقال سیاسی قدرت در کشور قرار گیریم باید قاعده وجود داشته باشد. اگر می خواهیم ماشین خود را در جایی پارک کنیم باید قاعده وجود داشته باشد.

در حال حاضر سواحل دریای خزر را در نظر بگیرید. هر اتومبیلی می آید و پارک می کند و سرنشینان آن چندین ساعت از محیط و فضا و غیره استفاده می کنند و چند کیلو آشغال می گذارند و آنجا را ترک می کنند. ما کجا باید یاد بگیریم که این سواحل متعلق به همه ماست و من حق ندارم آن را کثیف و آلوده کنم. باید آموزش ببینیم که چگونه محیط زیست و محیط زندگی خود را تمیز نگه داریم.

* رعایت قانون و قاعده‌مندی کانون سبک زندگی معطوف به توسعه‌یافتگی است

** در سبک زندگی، قانون و قانون‌گرایی خیلی کلیدی است. وقتی انگلستان، آلمان، آمریکا، ژاپن و بعدها برزیل و دیگران را با خود مقایسه می کنیم در می یابیم که کانون توسعه‌یافتگی آنها قانون‌گرایی است. "داسیلوا" در طول 8 سال ریاست جمهوری خود بسیار موفق عمل کرد و برزیل را از یک کشور در حال توسعه تقریباً به یک کشور توسعه یافته تبدیل کرد در حدی که تولید ناخالص داخلی برزیل امروز از انگلستان و روسیه بیشتر است و یک کشور محترم و معتبر بین المللی شده است. به قدری عملکرد این فرد مثبت و موفقیت‌آمیز بود که مردم برزیل به دفعات تظاهرات کردند که او برای دور سوم ریاست جمهوری در قدرت باقی بماند که البته این امر مشروط به تغییر قانون اساسی این کشور بود. آقای "داسیلوا" با شهامت و قاطعیت مطرح کرد که باید به قانون اساسی احترام بگذاریم و دو دوره 4 ساله برای من کافی است و قطعاً افراد و گروه‌های دیگر در کشور هستند که می توانند قطار توسعه و پیشرفت را هدایت کنند.

با اینکه لذت قدرت و سمت داشتن ظاهراً بالاترین لذتهاست ولی آقای "داسیلوا" به عنوان یک برزیلی معقول و قانونمند از قدرت کنار رفت. منظور این است که سبک زندگی ما چه شهری، چه مدنی، چه سیاسی، چه اجتماعی و چه در حوزه‌های آموزشی باید به سمت قاعده‌مندی پیش برود. از شما می پرسم که مقررات مربوط به ارز در طول چهار سال گذشته در بانک مرکزی چند بار تغییر کرده است؟ ظاهراً تغییرات صورت گرفته چند صدتایی می‌شود!

چگونه کارخانه‌دار و بخش خصوصی می تواند قاعده‌مند عمل کند وقتی که قواعد اقتصادی هر نیم روز عوض می شود. ما در همه حوزه‌ها همین وضعیت را داریم. البته برخی نام این را پویایی می گذارند در حالی که این پویایی نیست و هرج و مرج است. ثباتی که در اندیشه و تفکرات آلمانی‌ها و ژاپنی‌ها وجود دارد بدون تردید آنها را در موقعیت برتر جهانی قرار داده است. بنابراین رعایت قانون و قاعده‌مندی را در کانون سبک زندگی معطوف به توسعه‌یافتگی می دانم.

 منبع: خبرگزاری مهر

تبلیغات نامرئی دروغ یا واقعیت ؟

سال های طولانی همه فکر می کردند  نمایش سریع عبارات  « پاپکورن بخورید » و  « کوکاکولا بنوشید » به طور زیر آستانه ای  بر روی پرده سینما و در خلال فیلم ها باعث فروش فوق العاده این کالا ها می شود .

می توانید گزارشی  درباره این آزمایش در  کتاب معروف ویلسون برایان کی (1973)  به نام فریب زیر آستانه ای  مشاهده کنید ، اما در فهرست مأخذ 5 صفحه ای این کتاب  هیچ  منبعی که  رابطه ای با آزمایش مذکور داشته باشد پیدا نمی کنید .

اگر سالها در این مورد تحقیق کنید متوجه خواهید شد که  چنین آزمایشی هر گز صورت نگرفته است  . استوارد راجرز (1993-1992)  عنوان می دارد که  این موضوع توسط مردی به نام جیمز  ویکاری که مشاور تبلیغاتی بوده  ابداع شده  و میلیونها دلار به جیب او سرازیر کرده است ، وی  بعد از دریافت این پول بدون بجا گذاشتن اثری از خود متواری شده است .

پس یکی از  مشهورترین آزمایش های  روان شناسی  که تقریبا هر کسی از آن اطلاع یافته است  هر گز اتفاق نیفتاده است . این به دلیل ترس از اینکه  مبادا بدون اطلاع ما، ذهن و روحمان را تحت تأثیر قرار دهند در حافظه فرهنگی همه ما جای گرفته است .


 

در بسیاری از کتاب های درسی نقشه ای از زبان کشیده و نوشته اند ،  نوک زبان به شیرینی و دوطرف کناری به شوری و دو کناره انتهایی به ترشی و انتهای زبان به تلخی حساس هستند ، اما شما با یک آزمایش کوچک می توانید دریابید که بجز  قسمت میانی زبان  که کلا فاقد احساس مزه هاست بقیه نقاط زبان با اندکی تفاوت به همه مزه ها حساس هستند

خوب این اشتباه چگونه به وجود آمده است :  در سال 1901  مردی به نام هینگ  تفاوت هایی در حساسیت به  مزه ها در سطح زبان شناسایی کرد  و نتایج یافته های خود را به شکل نقشه زبان انتشار داد ، این نقشه در کتب درسی نفوذ کرد و از یکی به دیگری سرایت نمود ، تازه این در حالی است که هینگ فقط گفته است برخی نواحی  زبان از نواحی دیگر حساس ترند .


نتیجه اخلاقی :

برخی چیزها ، حتی آنهایی که "همه مردم می دانند و باور دارند " ممکن است اشتباه باشند .

کشف حقایق نیازمند تحقیق و پژوهشی  عالمانه ، عاقلانه و انتقادی است.


منبع :  مک برنی  دونالد اچ ،  چگونه میتوان  مانند یک روانشناس فکر کرد ؟  

روش‌های كاهش هزینه تبلیغات

اجرای یك برنامه تبلیغاتی، مستلزم صرف هزینه است، به این رو تبلیغات به عنوان یكی از سرفصل‌های مالی سازمان‌ها و شركت‌ها محسوب می‌شود. هزینه‌های تبلیغاتی مشكلی است كه تمام شركت‌ها خصوصا شركت‌های تجاری كوچك با آن مواجهند. بسیاری از این شركت‌ها برای جذب و حفظ مشتریان خود به تبلیغات وابسته‌اند. با وجود این، هزینهء انجام تبلیغات موثر و مستمر خصوصا در شرایط كنونی بازار و اقتصاد برای بسیاری از این شركت‌ها طاقت‌‌فرسا و كمرشكن است. به همین دلیل شركت‌های تجاری همواره به دنبال راهكارهایی هستند كه ضمن معرفی خود و تحت تاثیر قرار دادن مشتریان بتوانند هزینه‌های تبلیغاتی خود را نیز تا حد معقولی كاهش دهند. پیدا كردن یك شریك تبلیغاتی مناسب، كاهش تعداد دفعات پخش تبلیغات و روابط عمومی، از جمله این راهكارهاست و به شما به عنوان مدیر یك شركت تجاری یا سرپرست بخش تبلیغات و بازاریابی می‌تواند در كاهش هزینه‌های تبلیغاتی بسیار كمك كند كه در ادامه به اختصار به آن‌ها می‌پردازیم:

شریك تبلیغاتی

سعی كنید تبلیغاتتان را با تبلیغات شركت دیگری همراه كنید. به طور مثال به جای این كه شركت شما برای مدت زمان معینی صفحهء آخر هفته‌نامه‌ای را برای تبلیغات خود خریداری كند، بهتر است با دادن یك آگهی نصف صفحه، آن را با یك شركت تجاری دیگر شریك شوید یا این كه اجازه دهید آن‌ها با شما شریك شوند. به عبارت دیگر تبلیغات خود را با تبلیغات آن‌ها همراه كنید. به این ترتیب هزینهء تبلیغات شما نصف می‌شود. با این كه ممكن است به این ترتیب تا حدودی تاثیر و پاسخ مورد انتظار از تبلیغاتتان كاهش یابد، ولی این بهترین روش برای تداوم تبلیغات در بازه زمانی طولانی‌تر و صرفه‌جویی ‌در هزینه است. باید توجه داشت كه شریك و همراه تبلیغاتی شما از رقبا یا شركت‌هایی نباشد كه بنا به دلایلی تمایل ندارید با آن‌ها مرتبط شوید و در این ارتباط نظارت‌های ضروری را اعمال كنید. 

كاهش تعداد دفعات پخش آگهی تبلیغاتی

اثربخشی تبلیغات معمولا براساس دو معیار مورد سنجش قرار می‌گیرد: میزان فراگیری (Reach) فراوانی تكرار (Frequency) میزان فراگیری به معنای تعداد افرادی است كه تبلیغ شما را می‌بینند. بنابراین تبلیغی كه میزان فراگیری آن كم و دفعات تكرار آن بیش‌تر است منجر به آن می‌شود كه تبلیغ شما را یك گروه نسبتا كوچكی از مشتریان بالقوه به تعداد دفعات بیش‌تری مشاهده كنند. میزان فراگیری باید دست نخورده بماند، چرا كه شما یك گروه خاص از مشتریان بالقوه را انتخاب می‌كنید. تنها به این دلیل كه گمان می‌كنید احتمال دارد آن‌ها محصول یا خدمت شما را خریداری كنند، در حالی كه ممكن است آن‌ها در نهایت از شما خرید نكنند. بنابراین نباید حق مساوی را از تمامی مشتریان بالقوه، سلب كرده و تنها تبلیغات خود را برای عده‌ای خاص پخش كنید. بنابراین اگر شما ناگزیر به قربانی كردن یكی از این دو معیار باشید بهتر است كه فراوانی تكرار را انتخاب كنید. به طور مثال برنامهء تبلیغاتی شما در رادیو می‌تواند از ۱۲ هفته به ۱۰ هفته كاهش یابد یا به جای شش بار در روز می‌تواند دفعات پخش آگهی شما به پنج بار در روز كاهش یابد، اما استفاده از رادیو برای پخش تبلیغات به دلیل وسعت فراگیری این رسانه نباید تغییر كند. 

توجه به روابط عمومی

تبلیغات گران است، اما روابط عمومی هزینه‌ای ندارد و رایگان تمام می‌شود. با این وجود اسپانسر شدن یا پخش اخبار در مورد شركت، محصولات و یا خدمات آن از طریق رسانه‌های عمومی بسیار بیش‌تر از انجام تبلیغات مستقیم تاثیرگذار است. چاپ یك مقاله در ارتباط با كسب‌وكار شما در روزنامه، یا پخش یك برنامهء تلویزیونی در این زمینه بسیار بهتر از تبلیغات مستقیم است چرا كه اعتبار بیش‌تری نزد مخاطبان و مشتریان بالقوه دارد. در صورتی كه امكان انجام چنین فعالیت‌هایی را در قالب روابط عمومی داشته باشید، به راحتی می‌توانید بخشی از برنامه‌ها و فعالیت‌های تبلیغاتی خود را كاهش دهید و در عین حال تاثیر مثبت بیش‌تری در ذهن مخاطبان خود بگذارید. بنابراین برقراری تماس مستمر با رسانه‌ها و خبرگزاری‌های محلی و ارایهء اطلاعاتی در مورد فعالیت‌های تجاری شركتتان نظیر اعلام میزان كل فروش و سود شركت در بازه زمانی معین، برنامه‌های توسعهء محصول یا بازار یا سایر جریاناتی كه مربوط به كسب‎وكارتان است و برای مشتریان و مخاطبان مورد نظر شما نیز جالب توجه است، به شما كمك می‌كند تا با توسعهء فعالیت‌هایتان در حوزهء روابط عمومی، نیاز كم‌تری به انجام تبلیغات مستقیم داشته باشید و به این ترتیب ضمن این كه به طور غیرمستقیم و موثرتر خود را به مشتریان معرفی می‌كنید، به میزان قابل ملاحظه‌ای در هزینه‌هایی كه باید صرف انجام تبلیغات شود نیز صرفه‌جویی می‌كنید.
منبع: روزنامه تفاهم

پنج راهکار برای داشتن تبلیغاتی موثر

«اد یاکر» نویسنده این مقاله و مدیر موسسه تبلیغاتی و بازاریابی یاکر در نیویورک معتقد است‌: فرضیات برخی از افراد آن است که به دلیل کوچک بودن کسب‌وکارشان می‌توانند بدون تعریف مشخصی از استراتژی‌های بازاریابی، دست به تبلیغات زنند که این ایده‌ای کاملا اشتباه است.

 او می‌گوید: در یک کسب‌وکار فعال بخش کوچک وجود ندارد و فقط گردانندگان آن کوچک هستند، همچنین برنامه تبلیغاتی کوچک نیز در این فضا وجود ندارد. به عبارتی می‌توان گفت که‌: اندازه، بودجه و گستره فعالیت‌های یک کسب‌وکار مهم نیستند و سرمایه‌گذاری‌های تبلیغاتی همیشه بزرگ هستند.یاکر که استاد سابق بازاریابی دانشگاه «پیس» نیز است، برای کسب‌وکارهای کوچکی که به دنبال کسب درآمد بیشتراز راه تبلیغات هستند، پنج راه‌حل کلیدی ارائه می‌دهد.



1. یک دستورالعمل مشخص بازاریابی طراحی و آن را پیگیری کنید
یاکر می‌گوید: هرج و مرج‌های تبلیغاتی به خاطر عواملی چون تکرار و تعدد تبلیغات در رسانه‌ها، پیشنهادات دوستان، جذابیت‌ها و رفتارهای احساسی به وجود می‌آیند که معمولا باعث لطمه به کسب‌وکار می‌شوند.
هر کسب‌وکار بدون توجه به حجم فعالیت‌هایش، برای حمایت از اهداف و ایجاد رونق و شکوفایی در عملکردش نیاز به یک رویکرد برنامه‌ریزی شده نسبت به تبلیغات بازاریابی خود دارد.
عناصر کلیدی برای طراحی برنامه‌ای منسجم عبارتند از‌:
تجزیه و تحلیل موقعیت‌ها که دربرگیرنده داده‌های بازار، اطلاعات و عملکرد مشتری و ارزیابی رقابتی آنها است. ارزیابی مشکلات و نقاط ضعف همراه با فرصت‌ها و نقاط قوت.
بازبینی کلی کسب وکار و اهداف مالی شرکت

تعیین هدف، استراتژی و منطق برای پولی که در تبلیغات هزینه می‌شود.



2. کاربری متمایز ایجاد کنید
شما باید کسب وکار خود را از فروشندگان رقیبی که کالاهای مشابه با کالای شما را به طریقی اثرگذار، به یاد ماندنی و قابل باور به فروش می‌رسانند، متمایز کنید. سپس در تمام زمینه‌های کسب‌وکار و عملکرد خود، اطلاعاتی منسجم و مشخص بدست آورید. تثبیت موقعیتی مستحکم قلب استراتژی خلاق و تاثیر گذار برای تبلیغات است، اما این در حالی است که این تبلیغات معنا دار

و فراموش نشدنی باشند. همچنین عنصر اصلی موفقیت در تبلیغات باورپذیر بودن آن است. به اعتقاد یاکر «ادعاهای بزرگ‌تر، بی‌اعتمادی بیشتر به وجود خواهد آورد.»



3. به نیازهای مشتری توجه کنید
مهم نیست شما چه می‌فروشید، آنچه مهم است، نیازهای مشتریان است. حتی اگر این نیاز برای مشتریان هنوز به وجود نیامده باشد. تمرکز تبلیغات شما هنگام ساخت آگهی‌های بازرگانی، چاپ بروشور تبلیغاتی و تبلیغات در اینترنت پایان نمی‌پذیرد، بلکه این تازه شروع کار است.

یاکر می‌نویسد «به عنوان مثال برخی از تولیدکنندگان مبلمان خانگی، برای تبلیغ کیفیت مواد اولیه و ساختار کالاهای تولیدی‌شان، بردوام و استقامت آنها تاکید می‌کنند، اما یاکر معتقد است برای طراحی تبلیغات در این فضای کسب‌وکار، وعده دادن یک «خواب شیرین» بسیار اثرگذارتر خواهد بود، زیرا تحقیقات نشان می‌دهند، دادن وعده یک «خواب خوب شبانه» روشی سودمند و تاثیرگذار برای این دسته از محصولات به شمار می‌رود. او می‌گوید: «مطمئنا مشتریان به دنبال محصولاتی خوب با قیمت‌هایی منصفانه هستند، اما تلاش برای جلب توجه مشتریان دراولین قدم نکته کلیدی در بازاریابی است.»



4. ادغام تمام فعالیت‌های تبلیغاتی
یاکر به شما پیشنهاد می‌دهد، در استراتژی‌های تبلیغاتی رویکردی از بالا به پایین داشته باشید تا از این طریق نتایج بهتری نسبت به سایر استراتژی‌ها به دست آورید. به جای تمرکز اولیه روی مولفه‌های ویژه تبلیغات (رسانه‌هایی که تبلیغات در آن انتشار می‌یابد، طرح‌های خلاقانه، هزینه‌های پرداختی، تعداد مشتریانی که جذب خواهند شد و تناسب انواع مختلف آگهی‌ها و تبلیغات) ابتدا به مشکلات کسب‌وکار خود که می‌توانید راه حلی برای آنها داشته باشید، فکر کنید. این موضوع به نوعی همانند مساله «جنگل و درختان» است: اگر مرکز توجه خود را بر مکانیک آگهی و تبلیغات، یعنی چگونگی ویژگی‌های سمعی و بصری آنها قرار دهید، ممکن است رسیدن به هدف اصلی (که واقعا چه چیزی ضروری است) را از دست بدهید. مطمئن شوید که در طرح تبلیغاتی شما همه امور به خوبی و یکپارچه جمع‌آوری شده‌اند و برای کسب‌وکار شما سود جدیدی فراهم خواهند کرد.

یاکر می‌گوید: اتخاذ یک رویکرد بالا به پایین یعنی تبدیل آگهی‌های چاپی به تبلیغات در تلويزیون و رادیو، نامه‌های پستی به بازاریابی تلفنی و اضافه کردن فرهنگ جدید فروش، مخصوصا بازاریابی اینترنتی، تضمین‌کننده یک نگاه و نگرش منسجم است که باعث می‌شود در هر تقاضایی تبلیغات شما منحصر به فرد شناخته شود.



5. عملکردی پاسخگو
در اصل تبلیغات یک آزمایش است. شما نمی‌توانید نسبت به چگونگی کارکرد تبلیغات خود شناخت کاملی داشته باشید، بنابراین آزمودن فرضیاتتان امری ضروری است. در اینجا دو راهکار کلیدی برای اندازه‌گیری و آنالیز تبلیغاتتان آورده شده است که به شما کمک می‌کند تا تبلیغاتی با بازخورد مثبت داشته باشید:
• اقداماتی خلاق همراه با برخی تحقیقات اولیه برای پاسخگویی به پیشنهاد‌ها و درخواست‌های قابل قبول که با پیگیری پیام‌های متفاوت به دست می‌آید.
• بررسی پیام‌های مختلف رسانه‌هایی که از آن استفاده می‌کنید.
• بررسی آمار جمعیتی و رفتار مصرف کنندگانی که شما در لیست تبلیغاتی پستی و بازاریابی تلفنی خود از آن استفاده می‌کنید.
• بررسی رسانه‌های چاپ و نشر که هریک عملا از ترکیب و تنوع بی شماری برخوردارند.
در حالی که این آزمایشات و آماده‌سازی‌ها ممکن است به نظر پیچیده و هزینه بر باشند، اما در واقع بسیار ارزان تر از کاری است که اکثر کسب‌وکار‌های کوچک آن را انجام می‌دهند که همان چشم پوشی از اين مراحل است.

منبع: دنياي اقتصاد

تبلیغات و نیازهای آنی و آتی

اگر چه برنامه های تبلیغی با توجه به نیاز های آتی صورت می گیرد ،ولی مردم برای فراگیری از ارگانهای تبلیغی نوعاً بر اساس نیازهای آنی داوطلب می شوند . توجه به نیازهای آنی جامعه سبب گسترش دایره ی فراگیری آموزه های تبلیغی و افزایش جاذبه ی تبلیغات می شود. در حالی که در آموزش رسمی ،مردم اساساً با توجه به نیاز آتی خود و یا فرزندان خود داوطلب از خدمات موسسات آموزشی رسمی می شوند.

نیازهای آنی مردم در زمینه های مختلف می تواند وسیله ای برای جلب علاقه آنان به برنامه های آتی تبلیغاتی باشد. این نیازها در همه ی زمینه ها وجود دارد ، از قبیل بهداشت ، خدمات شهری ، خدمات فرهنگی ، مسائل سیاسی و مسکن و غیره . موفقیت تبلیغات در گرو میزان توجه و حساسیت آن به نیازهاست.

گاهی اوقات انتقاد از وضع  اسفالت یک خیابان – نیاز آنی – سبب جلب علاقه ی مردم به مشارکت در برنامه های دراز مدت برای بهسازی وضع محیط زندگی – نیاز آتی – می شود . البته عکس قضیه هم صادق است. بی توجهی به نیازهای آنی مردم شعارهای استراتژیک و دراز مدت را زیر سؤال می برد و یا حداقل از میزان دلبستگی و علاقه ی مردم به آنها می کاهد. مبلّغ اگر هنرمندانه با حرفه اش روبرو شود ، می تواند با استفاده از نیازهای آنی هدفهای آتی تبلیغاتی را نیز جامه ی عمل بپوشاند.

 

 

منبع : کتاب "مبانی تبلیغ "  نویسنده : محمد حسن زورق 

تبريك فرا رسيدن عيد باستاني نوروز

ضمن عرض تبريك فرا رسيدن بهار دل انگيز و عيد نوروز
سعادت، سلامت و بهروزي همگي شما دوستان عزيز را از خالق كائنات مسئلت مي دارم.
با تشکر و قدردانی از استاد محترم جناب آقای دکتر رحمتی و بقیه دوستانی که برای راه اندازی این وبلاگ زحمت کشیده اند.

 

بوی باران ، بوی سبزه ، بوی خاک
شاخه های شسته ، باران خورده پاک
آسمان آبی و ابر سپید
برگهای سبز بید
عطر نرگس ، رقص باد
نغمه شوق پرستوهای شاد
خلوت گرم کبوترهای مست

 

نرم نرمک میرسد اینک بهار
خوش به حال روزگار ...

 

خوش به حال چشمه ها و دشتها
خوش به حال دانه ها و سبزه ها
خوش به حال غنچه های نیمه باز
خوش به حال دختر میخک که میخندد به ناز
خوش به حال جام لبریز ازشراب
خوش به حال آفتاب ؛

 

ای دل من، گرچه در این روزگار
جامه رنگین نمیپوشی به کام
باده رنگین نمیبینی به جام
نقل و سبزه در میان سفره نیست
جامت از آن می که میباید تهی است

 

ای دریغ از تو اگر چون گل نرقصی با نسیم
ای دریغ از ما اگر کامی نگیریم از بهار
گر نکوبی شیشه غم را به سنگ
هفت رنگش میشود هفتاد رنگ ...

 

شعر : فریدون مشیری