تقدم با کدامیک مدیریت دانش یا سازمان یادگیرنده؟
تقدم با کدام یک مدیریت دانش یا سازمان یادگیرنده؟
ارسال کننده:shakeriتاریخ:۰:۴۷ یکشنبه ۲۷ دی ۱۳۸۸دفعات بازدید:1375رای:2.50/2
منبع:تدبیر198
خلاصه:نياز سازمانها براي تبديل شدن به سازمانهاي يادگيرنده، فزوني يافته است.سازمان يادگيرنده به مديريت دانش نيازمند است و به عکس.اين موضوع به مثال مرغ و تخم مرغ شبيه است.پاسخ به اين پرسش که کداميک زودتر مطرح شده ،غير ممکن است.زيرا براي نيل به موفقيت، هر دو به هم نيازمندند. هرسازمان براي تبديل شدن به يک سازمان يادگيرنده، نيازمند توجه به مفاهيم مرتبط به سازمان يادگيرنده و مديريت دانش است.بنابراين در اينجا بر هر دو مورد تاکيد مي شود.اين مقاله به دنبال ارتباط اين دو موضوع است و در يک رويکرد کلي نگر، مدلي ادراکي را ارائه مي دهد.
مقدمه
صاحبنظران براين باورندکه توانايي يادگيري سريعتر نسبت به رقبا، تنها مزيت رقابتي پايدار است.امروزه نياز سازمانها به يادگيري و تغيير، فزوني يافته است. اگر يک سازمان آهسته تر از محيط پيرامون خويش ميل به يادگيري داشته باشد،محکوم به فناست. از اين رو، تمامي سازمانهاي موجود بايستي يادگيرنده باشند. بنابراين مفهوم يادگيرنده تنها به سازمانهايي گفته مي شود که يادگيري سازماني آنها خوب باشد. سازمان يادگيرنده بر سازمان، به عنوان يک موجوديت مستقل و شکل ويژهاي از سازمان تاکيد داشته، يادگيري سازماني بر فرايندها و فعاليتهاي يادگيري در سازمان دلالت دارد. سازمان يادگيرنده و مديريت دانش، هر دو داراي عقايد مشترک هستند و هر دو مرتبط با فرايند کسب و اندوختن اطلاعات، تفسير دادهها،توسعه دانش و تقويت يادگيري مي باشند.اينکه چگونه يک سازمان دانش خود را مديريت ميکند، براي توسعه سازماني بسيار با اهميت است.
مديريت دانش به چگونگي اداره کردن دانش اشاره دارد.مديريت دانش شامل فعاليتهاي ايجاد،سازماندهي،تسهيم و استفاده از دانش است.فناوري اطلاعات يک پيش نياز براي اثربخشي مديريت دانش است. بدين معنا که پشتيباني فناوري اطلاعات از مديريت دانش،بخش مهمي از مديريت دانش است.
سازمان يادگيرنده و مديريت دانش، بدون يكديگر نمي توانند وجود داشته باشند. سازماني که مي خواهد به ياد گيرنده تبديل شود، بايستي به هر دو، به طور يکسان توجه كند.اين مطلب نيازمند درک اولويتها، هدفها و روابط مختلف آنهاست.اين مقاله به دنبال بيان و بررسي اين موضوع مهم است و هدف آن ترسيم مديريت دانش سازمان يادگيرنده در چارچوب يک مدل ادراکي نظري به منظور ارائه يک مبناي توسعه راهبردي در مورد چگونگي معرفي مديريت دانش و تلاش براي تبديل سازمان به يک سازمان يادگيرنده است. روش تحقيق، از نوع تحليل موضوعي و جامعه آماري شاغلان سمتهاي استراتژيک و محققان در زمينه مديريت دانش و سازمان يادگيرنده است.
1. سازمان يادگيرنده، چه سازماني است؟
هر سازمان از گروهي از افراد تشکيل شده است.هرگروه باعث رشد و پويايي يک فرهنگ مي شود. پايداري فرهنگ به مدت زمان موجوديت گروه،ثبات عضويت افراد در گروه و شدت هيجانهاي عاطفي مشترک آنها بستگي دارد. نتيجه اينکه پرورش يک فرهنگ جديد، براي مثال يک فرهنگ مبتني بر يادگيري، نياز به زمان دارد.يک سازمان يادگيرنده داراي فرهنگي است که از نوآوريها و يادگيري افراد و سازمان حمايت ميکند. محيط،فرهنگ يادگيري را ارتقا داده، تضمين مي دهد که يادگيري افراد منجر به توسعه وغناي کل سازمان ميشود. فرايند يادگيري بايستي در نهايت به عنوان بخشي از فرهنگ قلمداد شود و نبايد به عنوان راه حل يک مسئله ويژه مورد توجه قرار گيرد.
يک سازمان يادگيرنده به ديدگاه جديدي از رهبري نيازمند است؛ رهبر به عنوان يک طراح. فرهنگ با رهبري شروع ميشود اما به دليل اينکه اين فرهنگ حاصل يادگيري انباشته گروه است در نتيجه، خود اين فرهنگ، رهبري مورد نظر و مطلوب را مشخص مي كند. برداشتن نخستين گام در ساختن سازمان يادگيرنده نيازمند شيوهاي از رهبري است که الهام بخش سازمان يادگيرنده باشد. سازمان يادگيرنده به خودي خود داراي ارزش نيست، بلکه بايستي همواره در خدمت هدفهاي وسيع تر سازمان باشد. نگرشهاي مشترک در سازمان از نگرشهاي فردي ناشي ميشود. سازمان يادگيرنده مبتني بر فرهنگي است که نيازهاي افراد سازمان را مورد توجه قرار مي دهد. در سازمان يادگيرنده افراد چرايي نيازها را مي دانند و در ديگر سازمانها به چگونگي پرداختن به اين نيازها توجـه ميشود.سازمان دهي يک سازمان يادگيرنده به شکلي است که ضمن کـاوش اطلاعات موجود در محيط، خود اطلاعات جــديدي را ايجاد کرده، افراد را به انتقال دانش بيــن اعضاي تيم تشـويق ميكند.
اين مهم، بايستي از راه ساختار و نگرش حاكم بر رهبري راهبردي سازمان هدايت شود. كاركنان بايستي براي يادگيري وقت گذاشته، مديريت سازمان بايستي به يادگيري به عنوان يك كار واقعي توجه كند. در يك سازمان يادگيرنده فرايندهاي كاري، بايستي به تمامي جنبه هاي دانش توجه ويژه داشته باشد. فرايندها بايستي زمينه انتشار دانش را فراهم ساخته وفرهنگ بايستي تسهيم دانش را تشويق كنند.يادگيري زماني اتفاق مي افتد كه درسطح دانش فردي تغييراتي ايجاد شده باشد. يادگيري و انبارش(ذخيره) دانش جديد غالباً از فرد شروع مي شود. يادگيري فردي به ضرورت تغيير سطح دانش سازماني دلالت ندارد.دانش سازماني،دانش مستقل اعضاي ويژه در يك سازمان است؛ مانند دانش موجود در منابع علمي و نيز دانشي که در بطن خط مشي ها و رويههاي كاري وجود دارد.
يادگيري سازماني عبارت است از: مجموعه فرايندهاي شناختي افراد سازمان. افراد مي توانند به عنوان خرده سيستم در سازمان، مورد توجه قرار گيرند.مفهوم سازمان يادگيرنده به سازمان، به عنوان يك موجوديت مستقل توجه مي كند و بر ويژگيهايي متمركز است كه يادگيري اعضا را تشويق كنند.از سوي ديگر يادگيري سازماني برچگونگي توسعه يادگيري در يك سازمان تمركز دارد؛آن نوع از يادگيري كه استراتژيها را تغيير ميدهد اما ارزشها را تغيير نيافته رها كند، يادگيري تك حلقهاي است وآن نوع از يادگيري كه نتيجه آن تغيير در ارزشهاست، يادگيري دو حلقهاي است.
به عقيده كزار تفاوتهايي در مطالعه اين دو وجود دارد:
*سازمان يادگيرنده بيشتر بر روي تهديدها )فشارهاي خارجي) به عنوان دلايل پرورش يادگيري تمركز دارد.
*يادگيري سازماني بر توجه بيشتر به امور داخلي مرتبط با عملكرد سازماني و يادگيري به عنوان بخشي از فعاليتهاي مرتبط با انسانها تاكيد دارد.يك سازمان يادگيرنده بايد توانايي روبهرو شدن با نيازهاي محيط داخلي و خارجي را داشته باشد.
برخي استدلال مي كنند كه سازمان يادگيرنده، يك نگرش است.يادگيري سازماني يک چرخه يادگيري مستمر است و هيچ سازماني نمي تواند به نقطه اي از يادگيري برسد كه خود را يك سازمان يادگيرنده بداند. از سوي ديگر هيچ سازماني نمي تواند در وضعيت ثابتي از يادگيري باشد و خود را به عنوان يك سازمان فعال در يادگيري معرفي كند. سنگه معتقد است كه هسته يادگيري سازماني بر اساس پنج اصل عمل مي كند. هر يک از اينها يك بعد واقعي از ساختار سازمانهايي را كه به واقع در فرايند يادگيري هستند ارائه مي دهد.
1. خبرگي فردي؛ 2. الگوهاي ذهني؛ 3. يادگيري تيمي؛ 4. نگرش مشترک؛ 5. تفكر سيستمي.
اصول پنج گانه سنگه به عنوان مجموعه عناصرسازمان يادگيرنده،ابزار و روشهايي را ارائه مي دهد كه عملي بوده، در فرايند يادگيري سازماني مفيد هستند. هر كدام از اين پنج اصل مي تواند در سه سطح مورد بررسي قرار گيرد:عملكردها، اصول، ضرورتها.
2. مديريت دانش يعني چه؟
مديريت دانش، انشعابي از ادبيات سازمان يادگيرنده است. يادگيري در سازمانها افراد را ملزم مي كند كه نسبت به انتقال اطلاعاتي كه ساير افراد ميتوانند مورد استفاده قرار دهند، اقدام كنند. مديريت دانش به فرايندي اشاره دارد كه در آن سازمانها داده هاو اطلاعاتي را كه در دسترس آنها وجود دارد ارزيابي مي كنند و پاسخي به اين نگراني است كه افراد بايستي قادر به تبديل يادگيري خود به دانش قابل استفاده باشند. در طول فرايند مديريت دانش،دانش دستخوش تغييرات مختلف مي شود و بخشي از اطلاعات از بين مي رود.بنابراين بايستي از روند اتلاف اطلاعات مفيد، جلوگيري كرد.
يادگيري سازماني به مديريت دانش نياز دارد. يك سازمان يادگيرنده بر فرايند يادگيري تمركز دارد و مديريت دانش بر نتيجه وخروجي فرايند يادگيري متمركز است. هدف مديريت دانش، ايجاد ارزش براي سازمان است كه شامل فعاليتهايي مانند: سازماندهي،تسهيم و استفاده از دانش است. بيشتر كاركنان سازمان كه فعاليتهاي مديريت دانش را انجام مي دهند لازم است كه اين فعاليتها را در امور روزانه خود نيز اجراكنند. يك سازمان دانش را فرا مي گيرد، مي آفريند و با مقاصد و روشهاي مختلف به ايجاد ساختار آن اقدام مي كند. اين مسئله که سازمانها چگونه دانش،بينش ومهارتهاي ارزشمند را به مرور زمان مي اندوزند، مي توان به اين شرح مورد بررسي قرار داد.
* افراد: آموزش و تعليم افراد به منظور انتقال مهارتها، كاردانيها و اصلاح شيوه هاي انجام وظايف.
* ايجاد پايگاه اطلاعاتي: مستند سازي دانش و ايجاد پايگاه داده ها به منظور توزيع دانش.
* جاسازي كردن: جاسازي(تعبيه) دانش در استانداردها، فناوري و عمليات اجرايي براي اصلاح و بهبود اين فناوري و راههاي استفاده از آن.
از منظر دانش به عنوان يك محصول توليدي، فرض هر سه مورد يادشده آن است که دانش شناسايي و تسخير(دراختيار) شده است.آنها همچنين داراي نقاط مشترك بوده، ضمن همــكاري يكديگر را حمايت ميكنند.همانگونه که در روش دوم اشاره شد،ايجاد و ساخت پايگاههاي اطلاعاتي مستقل از افراد مي تواند به عنوان حافظه سازماني با دو مورد ديگر همكاري كند.شما بايستي دانش را تسخير كنيد و به ذخيره آن در يك سيستم فناوري اطلاعات بپردازيد.در اين صورت شما مقدمات فرايند مديريت دانش را فراهم كرده ايد. ايجاد دانش به معني استفاده از اطلاعات براي يك هدف زايا و در يك زمينه مشخص است. ايجاد (خلق) دانش جديد،يك عنصر حياتي براي توانايي سازمان به منظور يادگيري و تطبيق با شرايط محيطي است.
مديريت دانش به منظور برخورداري از کارکردي موثر و کارآمد درسازمان ناچار به تطبيق با شرايط محيطي سازمان و فرايندهاي دانش است. مديريت دانش بايستي يك چشم انداز داشته باشد. كداميك هدفهاي سازمان بايستي به وسيله دانش مدون پشتيباني شود؟ هدف گذاري يك مبحث مديريتي است و مديريت داراي نقش محوري در مديريت دانش است. فناوري اطلاعات يك ضرورت، جهت اثربخشي مديريت دانش از نظر ذخيره،انتشار و تسهيم دانش است. بنابراين مديريت دانش تركيبي از عوامل انساني و فني است.
3. ترسيم مدل مديريت دانش و سازمان يادگيرنده
يك تحليل مقايسه اي به منظورشناسايي و درك تفاوتها و شباهتهاي اين دو صورت گرفته است. خلاصه اي از اين تحليل در (جدول يك) آمده است.
ستون سمت چپ مفاهيم كليدي،ستون وسط شامل نظرات مربوط به سازمان يادگيرنده و ستون سمت راست مربوط به نظرات مرتبط با مديريت دانش است.
تجزيه وتحليل نشان مي دهد كه بيشتر مفاهيم در هر دو حوزه جاي دارند. تعجب ندارد با توجه به اين حقيقت كه سازمان يادگيرنده نيازمند مديريت دانش است ومديريت دانش نيز به نوبه خود لازمه سازمان يادگيرنده است، همانگونه كه در جدول1. نشان داده شده چهار فاكتور وجود دارد كه تنها در يك دامنه از اين دو جاي دارند.
فاكتورهايي که تنها در ارتباط باسازمان يادگيرنده هستند:1. فاكتور هاي خارجي؛ 2 . تفكر سيستمي.
فاكتورهايي که در ارتباط با مديريت دانش هستند:1. حافظه سازماني؛ 2. بعد فني.
اين پديده مشخص مي كند كه سازمان يادگيرنده و مديريت دانش داراي سطوح مجزا و متفاوت در تمركز و هدف هستند. در مورد علت اينكه چرا موضوع را ابتدا از منظر عوامل خارجي و تفكر سيستمي، سپس از منظر حافظه سازماني وبعد فني مورد بررسي قرار داده ايم، بحث خواهيم كرد.
منظور از يك سازمان يادگيرنده، سازماني است كه بخشي از يك مجموعه جهاني است و به عنوان يك خرده سيستم جهاني بايستي با ساير خرده سيستمها در تعامل باشد و بر اين اساس عوامل خارجي مانند رقبا ومشتريان را مديريت كند.اين موضوع براي بقاي سازمان ضروري است. فرايند مديريت دانشي که در سازمان انجام مي شود، به عنوان يك خرده سيستم در سازمان به حساب مي آيد.
از اين رو مديريت دانش برعوامل داخلي سازمان متمركز است. اگر در مطالعه ادبيات مربوط به مديريت دانش به عوامل خارجي اشاره شود،اين اشاره ضمني است و منظور ازآن لزوم مديريت کردن اين عوامل توسط سازمان است. اثر بخشي مديريت دانش به عوامل داخلي بستگي دارد. مديريت دانش در زمينه محدوديتهاي ناشي ازعوامل داخلي بحث ميكند. وقتي سازمان يادگيرنده در مورد عوامل داخلي بحث مي كند به طور عمده درپي برآوردن تقاضاهاي داخلي است. هر سازماني متشکل از افرادي است كه داراي نيازهايي هستند، بنابراين سازمان با تقاضاي آنها روبهرو است. هر فرد تصوري خاص از ارتباط خود با سازمان دارد.عملكرد سازمان از اين تصورات ريشه گرفته است وافراد هنگام تغيير شرايط، آن تصورات را دوباره سازي مي كنند. هر فرد يك سيستم فرعي در مديريت دانش است و از اين نظر عجيب است كه عامل تفكر سيستمي در دامنه مديريت دانش قرار نگرفته است. با اين وجود در بررسي تفکر سيستمي در حوزه سازمان يادگيرنده، اين موضوع (تفکر سيستمي) به مديريت دانش نيز ارتباط داده مي شود.
حافظه سازماني به دانش ذخيره شده اشاره دارد و تسهيم دانش و استفاده مجدد از آن را دنبال مي کند. حافظه سازماني به آن نوع از مديريت دانش ارتباط دارد كه دانش را از افراد بيرون ازسازمان گردآوري ميکند. تکنولوژي اطلاعات به منظور انبارش (ذخيره)،انتشار و تسهيم دانش يك ضرورت بوده، موجب اثر بخشي مديريت دانش ميشود. بر اين اساس ميتوان دريافت که بعد فني(سخت افزار) و حافظه سازماني رابطه تنگاتنگي با يکديگر دارند. هر دو به دانش به عنوان محصول مديريت دانش مينگرند. دانش يك داده (ورودي) يا يك نتيجه حاصل از يادگيري سازماني است.مديريت دانش به سازمان يادگيرنده به عنوان يك فرايندانتقال دانش توجه ميكند.
ادبيات مربوط به سازمان يادگيرنده به طور شفاف در مورد حافظه سازماني بحث نمي كند، اما در مورد دانش سازماني در جايي كه حافظه سازماني بخشي از آن است، بحث ميكند. سازمان يادگيرنده چيزي بيش از مديريت دانش است و بر سطوح بالاتري تمركز دارد.تاکيد سازمان يادگيرنده بر پرورش فرهنگ يادگيري وتوسعه ساختارهاي حامي آن است.البته استفاده مؤثر ازتکنولوژي اطلاعات نيز به نوبه خود منجر به حمايت از ساختارهاي يادگيري خواهد شد، اما سازمان يادگيرنده بر ساختارهاي يادگيري به طور کلي تأكيد دارد وتکنولوژي اطلاعات تنها بخشي از آن است. بنابراين طبيعي است كه سازمان يادگيرنده تمركز فني نداشته باشد.همانگونه که مي بينيم سازمان يادگيرنده کمابيش فناوري اطلاعات را درست به مانند پست الکترونيکي،تلفن و اسناد و غيره، امري بديهي و طبيعي مي داند.تحليل ما که مبتني بر چهار واژه کليدي که در هر دو حوزه بدانها اشاره اي نشده،استوار است،نشانگر اين مسئله است که سازمان يادگيرنده و مديريت دانش، دو مفهوم انتزاعي و متمايز هستند.
در حاليكه سازمان يادگيرنده داراي يك فرهنگ يادگيري است، مديريت دانش بوسيله فرهنگ محدود مي شود.چنين روابطي باعث مي شود كه ادبيات سازمان يادگيرنده به طور عمده در مورد رهبري و ادبيات مديريت دانش در مورد مديريت بحث كند.رهبري فرهنگ را ايجاد و تغيير مي دهد ومديريت در درون يك فرهنگ عمل مي كند. هم مديريت دانش و هم سازمان يادگيرنده، بايد داراي چشمانداز مشترك باشند. از اين رو در ادبيات سازمان يادگيرنده بر اهميت اين چشم انداز مشترك تأكيد شده است. مديريت دانش به عنوان يك رويداد مجزا ومنفرد مي تواند حتي بدون چشمانداز مشترك، موفق باشد. اما يك سازمان بايستي چشمانداز مشترك داشته باشد تا در توسعه فرهنگ يادگيري موفق شود. از سوي ديگر، هدف مديريت دانش، حمايت سازمان براي تبديل شدن به سازمان يادگيرنده است و از اين منظر مديريت دانش نيازمند چشماندازي مشترك است.
اصطلاح فرايندهاي كاري تنها مفهومي است كه در دامنه هر دو موضوع آشكار است. هر دوي آنها (مديريت دانش و سازمان يادگيرنده) درباره جمع آوري و يكپارچه كردن جنبه هاي دانش در اين فرايندها تأكيد دارند.
4. مدل ادراكي سازمان يادگيرنده و مديريت دانش
بر اساس تحليل موضوعي انجام شده ما از يك مدل کل نگر ادراكي كه شامل هر دو موضوع (سازمان يادگيرنده و مديريت دانش) است، استفاده كردهايم.حتي اگر اين ديدگاه کلي نگر، مدل را در سطحي به نسبت کلي ارائه داده باشد،اما بايستي آن را به عنوان مبناي تهيه دستوركارهايي براي استفاده از مديريت دانش و کار و تبديل آنها به يک سازمان يادگيرنده، مورد استفاده قرار داد. اين مدل در نمودار 1 نشان داده شده است.
كار سنگه به طور گسترده اي معطوف به ابعاد حرفه اي و علمي است و جنبههاي اصلي يافت شده در بررسي ادبيات مربوط به سازمان يادگيرنده را پوشش مي دهد.به همين دليل كار سنگه در ارتباط با 5 اصل او بايستي بخش مركزي مدل ادراكي باشد.اصل پنجم- تفكر سيستمي – شالوده و اساس مدل ادراكي است كه سنگبناي ساير اصول است. اين اصل مشخص ميكند كه چگونه سازمان يادگيرنده درباره جهان مي انديشد و نگاه سازمان به جهان چگونه است. بنابراين اين مدل ادراكي به عنوان چشمي كه به جهان از يك منظر سيستمي نگاه مي کند، ترسيم شده است.
خبرگي فردي، الگوهاي ذهني و يادگيري تيمي ابعاد متفاوت فرهنگ سازماني هستند. فرهنگ،حاصل از يادگيري انباشته شده سازمان در مورد مفروضات و ارزشها و...است.اين يادگيري متناسب با قدرت آن فرهنگ رشد مي يابد و به دوره موجوديت اين مفروضات و ارزشها،پايداري عضويت افراد و شدت هيجانهاي ناشي ازتجربههاي مشترك آنها بستگي دارد. رهبر در سازمان، اين فرايند(فرهنگ سازي) را با تحميل عقايد، ارزشها ومفروضات خود به وجود مي آورد، اما فرهنگ زماني شکل مي گيرد كه مفروضات افراد منجر به تجربه هاي مشترك شود. اهميت چشمانداز مشترك افراد در اين مقاله به خوبي بيان شده است. يك سازمان بدون چشمانداز مشترك قادر به ادامه حيات نيست.
مديريت دانش بايستي با تمامي فرايندهاي سازمان ورسالت اصلي آن يكپارچگي داشته باشد. وقتي يك فرد در سازمان مطلبي را فرا ميگيرد، دانشي جديد به دست مي آورد كه اميدوار است بتواند آن را در حافظه شخصي خود ذخيره كرده، از آن، هم به شكل موجود (اوليه) و هم به عنوان مبنايي براي دانش جديد، استفاده كند.
براي ايجاد انگيزه يادگيري درساير اعضاي سازمان،دانش را بايستي در حافظه سازماني از جمله: كتابها، سندها، بانكهاي اطلاعاتي و غيره ذخيره كرد.يادگيري باعث ميشود که دانش به صورت بالقوه قابليت ذخيره داشته باشد واز اين منظر درمي يابيم كه يك سازمان قادر به يادگيري است.يادگيري سازماني به يادگيري فردي بستگي دارد. وقتي يك فرد ياد بگيرد (آموخته شود) يادگيري در كلِ سازمان رخ خواهد داد. اين منطبق با تفكر سيستمي سنگه است.
5 . بحث در مورد نتايج و آينده كار
هدف اين مقاله ترسيم سازمان يادگيرنده و مديريت دانش در قالب يك مدل ادراكي نظري مربوط به اين دو موضوع است.سازمان يادگيرنده و مديريت دانش به يكديگر وابسته هستند و مديريت دانش مي تواند به عنوان يك خرده سيستم از سازمان يادگيرنده مورد توجه قرار گيرد.تغييرات در مديريت دانش منجر به تغييرات در سازمان و برعكس خواهد شد.ارتباط قوي كه بين اين دو وجود دارد به طور كامل آشكار است و فرايند تبديل سازمان، به يادگيرنده بايستي شامل مديريت دانش نيز باشد. اين شبيه مثال جوجه و تخم مرغ است.غير ممكن است به اين پرسش كه كداميك زودتر به وجود آمدهاند؟ پاسخي داده شود.
به علاوه اگر از نگاه سازمان يادگيرنده، كل سازمان يك سيستم است، از ديد مديريت دانش چه چيزي سيستم است؟ پاسخ به اين سؤال هم فرد است و هم دانش. هر دو (فرد و دانش) اشاره به اين موضوع دارند که مديريت دانش در سطحي جزئيتر نسبت به سازمان يادگيرنده قرار دارد.
منبع:
Aggestam, Lena, Learning Organization Or Knowledge Management: Which Came First, The Chicken Or The Egg?, Information Technology and Control, 2006, vol 35, No.3.