بسمه تعالی

 

قرآن نور مبین و کتاب هدایت انسانهاست و در مورد هدایت انسانها از ذکر هیچ تر و خشکی فرو نگذارده است. قرآن همچون معدن بی منتهایی هست که در هر عصری می توان از آن، گوهرهای مختلفی بیرون کشید و مورد استفاده قرار داد. اما از این کتاب هدایتگر الهی در زمینه زندگی مدنی انسانها، چه گوهرهایی را می توان برداشت نمود؟ به عبارت دیگر قرآن برای زندگی مدنی انسانها چه اصولی را مورد توجه قرار داده است تا به این وسیله انسانها در زندگی اجتماعی به سعادت دست یافته و بهشت برین را بر روی زمین بنا کنند. برای جواب به این سوال، بنده با توجه به مطالعه ای که درباره قرآن از طریق مطالعه تفسیر المیزان داشتم (بنده به حول و قوه الهی در تیر ماه سال 1389تصمیم به مطالعه کتاب 20 جلدی تفسیر المیزان مرحوم علامه محمد حسین طباطبایی گرفتم و پس از دو سال و دو ماه مطالعه دقیق و یادداشت برداری، آن را به پایان رساندم) به برداشتهای جامعه شناختی از قرآن دست یافتم که برای اینجانب بسیار جالب و مسحور کننده بود. لذا برای اینکه سایر مخاطبین علاقمند به مباحث دینی هم در جریان این برداشتها قرار گیرند و انشاء الله مورد استفاده آنها گردد، دست به نوشتن مطلب حاضر زدم. بنابراین برداشتهای جامعه شناختی از قرآن که می تواند به عنوان اصول زندگی مدنی انسانها قرار گیرد؛ چنین می توان برشمرد:

1.      اصل توحید

 اصل اساسی که ادیان توحیدی بر آن استوارند، اصل توحید می باشد. اگر دین اسلام را بتوان به درختی تشبیه کرد، بی گمان ریشه و تنه آن اصل توحید است که درخت را سر پا نگه می دارد؛ بوته های درخت نیز در حکم سایر اصول دین چون معاد و نبوت می باشند و نهایتا شاخه ها و برگهای درخت در حکم فروعات دین چون نماز و روزه می باشند. به عبارت دیگر اصل توحید همچون ریشه و تنه درخت هست که اولا بوته ها، شاخه ها و برگها از آن منشعب شده اند؛ ثانیا آنها وابسته به موادی هستند که از ریشه به آنها می رسد. یعنی اگر ریشه خشک گردد، آنها نیز خشک خواهند شد. برای اثبات این مدعا یعنی اهمیت بسیار زیاد اصل توحید به آیاتی از قرآن توجه کنید:

-      اصل توحید از چنان اهمیتی برخوردار است که "شرک به خدا" در قرآن، بزرگترین ظلم شمرده می شود. چنانکه می فرماید: "و من اظلم ممن افتری علی الله کذبا" (انعام، 21).

-      در اهمیت اصل توحید همین بس که معمولا پایان بخش بسباری از آیات، صفتی از صفات ذاتی و افعالی خداوند می باشد. مثل "هو التواب الرحیم"(بقره، 37)؛ "ان الله غفور حلیم"(آل عمران، 155)؛ "ان الله شدید العقاب"(مائده، 2)؛ "هوالسمیع العلیم"(یونس، 65).

-      اهمیت اصل توحید در قرآن تا به آن حد هست که  در بسیاری از آیات قرآن، تصور نادرست از اصل توحید را تذکر می دهد. چنانکه تصور نادرست مشرکین بت پرست از خدا را سخت مورد نکوهش قرار می دهد. به این صورت که مشرکین بت پرست به وحدانیت و خالقیت خدای یکتا معتقد بودند. یعنی به الوهیت خدا به معنای ایجاد و خلقت معتقد بودند. چنانکه در آیات 84 و 85 سوره مومنون می فرماید:"قل لمن الارض و من فیها ان کنتم تعلمون (84) سیقولون لله قل افلا تذکرون" ترجمه آیات:" بگو زمین و کسانی که در زمین هستند از آن کیست، اگر شما (مشرکین بت پرست) می دانید (84) (در پاسخ تو ای پیامبر) می گویند همه از آن خداست، بگو آیا متذکر نمی شوید(85)" اما بت پرستان معتقد نبودند که سرپرستی آن مخلوقات نیز با خداست. یعنی ربوبیت خدا را قبول نداشتند. به عبارت دیگر بت پرستان برای هر شانی از شئون عالم مانند آسمان و زمین، رب النوعی تصور می کردند. آنها معتقد بودند که اجزای عالم و امور آن در بین ارباب مختلفی تقسیم شده و هر ربی، عهده دار  برآورده کردن اموری از امورات عالم است و به ربی که رب الارباب باشد، معتقد نبودند. هر فردی یا قومی، رب النوعی را می پرستیدند که به آن اعتقاد داشتند. مثلا افراد کنار دریا، خدای دریا و طوفان را می پرستیدند. چنانکه به خاطر رب النوع پرستی فرعونیان در مصر، حضرت موسی به دفعات از خدای یکتا تحت عنوان "رب العالمین" یاد می کند. بت پرستان، خدای تعالی را تنها خدای دارای الوهیت می دانستند و معتقد بودند که نمی توان به خدا احاطه یافت و او را پرستید و باید ملائکه و کملین از جن و بشر را پرستید. زیرا آنها تدبیر امور عالم را بدست دارند و اگر آنها مورد پرستش قرار گیرند؛ خیراتی که بدست آنهاست متوجه پرستندگان می شود و از شروری که باز بدست ایشان است، دوری می گردد. ملائکه را به خاطر خیرشان و جن را از ترس شرشان می پرستیدند. پس اعتقاد به اصل توحید بعه صورت درست آن یعنی اعتقاد به خالقیت و ربوبیت خدا در تحت اصل توحید، در راس برنامه های هدایت ساز قرآن قرار دارد(طباطبایی،1362).

 

2.      اصل اعتدال

قرآن در برخی از آیاتش صریحا راه و روش دین توحیدی را راه اعتدال و میانه روی معرفی می کند. مثل آیه 9 سوره نحل که می فرماید:"و علی الله قصد السبیل و منها جائر و لو شاء لهداکم اجمعین"(نحل، 9). یعنی "بر خداست که راه راست را به بندگان نشان دهد، اما برخی از راهها، بیراهه است و اگر خدا بخواهد، همه شما را به (اجبار) هدایت می کند(ولی اجبار سودی ندارد)". در این آیه، عبارت "قصد السبیل" به معنی راه میانه و راست می باشد. یا آیه 29 سوره اعراف که می فرماید: "قل امر ربی بالقسط". یعنی "بگو امر پروردگارم به قسط و میانه روی است". همچنین قرآن، دین اسلام را دین حنیف می خواند و چنانکه می دانیم کلمه "حنیف" در لغت به معنای حدوسط و اعتدال می باشد. چنانکه در آیه 5 سوره بینه می فرماید: "و ما امروا الا لیعبدوا الله مخلصین له الدین حنفاء" (بینه، 5). یعنی "در حالی که به آنها دستوری داده نشده بود؛ جز اینکه خدا را با کمال اخلاص پرستش کنند و از شرک به توحید بازگردند"

قرآن، امت اسلامی را یک امت وسط و به دور از افراط و تفریط کاری می داند. چنانکه در آیه 143 سوره بقره می فرماید: "وکذلک جعلناکم امه وسطا". یعنی"همان گونه شما را نیز امت میانه ای  قرار دادیم".

قرآن در زمینه رفتار فردی از لقمان حکایت می کند که به پسر خود می فرماید: "واقصد فی مشیک" (لقمان، 19) یعنی"(پسرم) در راه رفتنت، میانه رو باش". همچنین قرآن در نحوه خواندن نماز سفارش می کند که نماز را نه به صدای بلند و نه به صدای آهسته، بلکه به صدای میان آن دو یعنی معتدل بخوانید. "و لاتجهر بصلاتک و لاتخافت بها و ابتغ بین ذلک سبیلا"( اسراء،110). نهایتا قرآن در سوره قلم در ذکر داستان اصحاب باغ، از فرد دیندار و عاقل آن اصحاب، تحت عنوان "اوسطهم" یعنی معتدل و میانه روترین آنها، یاد کرده، می فرماید: "قال اوسطهم الم اقل لکم لولاتسبحون" (قلم، آیه 28). یعنی "یکی از آنها که از همه عاقل تر و میانه رو تر بود، گفت: آیا به شما نگفتم چرا خدا را تسبیح نمی گویید". بنابراین به طور خلاصه باید گفت قرآن بجای رذیلت افراط و تفریط به فضیلت اعتدال توجه دارد.

 

3.      اصل تکثر

منظور از تکثر، تکثر در دو بعد تکوینی و تشریعی می باشد. تکثر در بعد تکوینی به این معنی است که خالقیت خدا مبتنی بر اصل تکثر است. یعنی اینکه خداوند، موجودات بسیار متنوع و متکثری را مثل انسان، حیوان، جماد و نبات آفریده است و هر یک از این موجودات را در داخل گونه و دسته خود نیز متکثر و متنوع ساخته است. مثلا در گونه انسان، نه تنها موجود انسانی از دو عنصر ماده و غیرماده ترکیب کرده، بلکه انسانها را از لحاظ جسمی، ژنتیکی، روحی و روانی و... نیز مختلف و متکثر نموده است. فواید همین خلقت متنوع و متکثر را می توان چنین بیان نمود: اولا باعث می شود همه موجودات به یکدیگر وابسته باشند. مثلا زندگی شیر جنگلی به آهو، زندگی آهو به گیاه و زندگی گیاه به خاک، آب و آفتاب وابسته باشد. ثانیا از راه همین تکثرها، نابرابریها و وابستگی ها، تکامل و پیشرفت امکان پذیر می گردد. برای مثال بر اساس نابرابری بین استعداد انسانهاست که مشاغل مختلفی چون رفتگری، معلمی، مهندسی برای افراد انسانی بوجود می آید و به این وسیله نیازهای مختلف آدمیان برآورده می شود.

تکثر در بعد تشریعی نیز به این معنی است که هر کدام از ادیان، حظّی از نور یا حقیقت واحد دینی(مثل ایمان به خدا، روز آخرت و عمل صالح؛ طبق آیه 62 سوره بقره و 69 سوره مائده) داشته و بر حسب استعدادهای مختلف و تنوع بشری، مراتبی از آن حقیقت واحد را متجلی می سازند؛ منتها اسلام به عنوان آخرین دین الهی، کامل ترین و اعلی ترین نمود حقیقت را در بردارد. البته تکثر ادیان نه به بعد تعالیم و باورهای دینی(دین) که ثابت و لایتغیرند؛ بلکه به بعد دستورات فقهی(شریعت) برمی گردد که تغییرپذیر و متکثرند(حسینی،1382). چنانکه علامه طباطبایی در تفسیر سوره حمد می فرماید: همه سبیلها به سوی خدا منتهی می شوند و آن سبیلها از نظر کمال و نقص، دوری و نزدیکی مختلف هستند. همچنانکه در مقابل آن، کفر، شرک، طغیان و معصیت نیز مراتب مختلفی از گمراهی برخوردارند. اینکه همه سبیلها مصداقی از صراط مستقیم هستند را می توان با مثلی که در قرآن برای حق و باطل زده شده، بیان نمود. به این معنی که هر سبیلی دارای ظرفیت و کمالات مختلفی است؛ درعین آنکه همه آنها متکی به یک باران آسمانی هستند. بنابراین خلقت خدا را هم در بعد تکوینی و هم تشریعی به فرش رنگارنگی می توان تشبیه نمود که در هر قسمت از فرش، گلهای مختلفی وجود دارد که تشکیل یک مجموعه زیبا را می دهند و وقتی دقیق تر می نگریم همان مجموعه در ارتباط با مجموعه گلهای دیگر، تشکیل یک مجموعه زیبای دیگر را می دهند و آن مجموعه نیز در ارتباط با مجموعه های دیگر و الی آخر(طباطبایی، 1362).

 

نتیجه گیری

با استفاده از تاکیدی که قرآن بر"اصل توحید" دارد، می توان استدلال کرد که اولا در امور دینی و اخروی، معیار درستی و صالح بودن اعمال آدمی برحسب میزان برخورداری از اصل توحید است. بر این اساس، هدف فرد مومن نیز نهایتا رسیدن به خدا و خدا گونه شدن یا قرب الهی است. اصل توحید برای یک مومن همچون طناب برای یک بندباز هست. همچنانکه اگر بندباز یک لحظه چشم از طناب بردارد موجب سقوطش می شود؛ غفلت از خدا نیز موجب انحراف مومن از راه حق و عمل صالح می گردد. ثانیا اعتقاد به اصل توحید در بین مومنان ادیان مختلف توحیدی و حتی فرقه های منشعب شده از آنها، باعث می شود که اختلافات موجود در بین آنها، کم اهمیت جلوه گر شود. چراکه اصل توحید، نقطه اشتراک بسیار بزرگی برای ادیان توحیدی بوده و در واقع، هدف اصلی آن ادیان می باشد. در این صورت، دیگر شیعه و سنی، مسلمان و یهودی، مسیحی کاتولیک و مسیحی پروتستان و ... اختلاف چندانی در بین خود مشاهده نخواهند کرد. چنانکه قرآن در این باره در آیه 64 سوره آل عمران می فرماید: "قل یا ایها الکتاب تعالوا الی کلمه سواء بیننا و بینکم الا نعبد الا الله و لانشرک به شیئا و لایتخذ بعضنا بعضا اربابا من دون الله فان تولوا فقولوا اشهدوا بانا مسلمون".  یعنی"بگو ای اهل کتاب بیایید به سوی سخنی که میان ما و شما یکسان است که جز خداوند یگانه را نپرستیم و چیزی را همتای او قرار ندهیم و برخی از ما برخی دیگر را (غیر از خدای یگانه) به خدایی نپذیرد. هرگاه (از این دعوت) سرباز زنند، بگویید گواه باشید که ما مسلمانیم". پس برداشت جامعه شناختی از اصل توحید اینست که اعتقاد و پای بندی به اصل توحید می تواند مومنان ادیان مختلف توحیدی چون مسلمان، یهودی و مسیحی و فرقه های مختلف آنها را به هم نزدیکتر ساخته، موجب وفاق و همدلی آنان گردد. زیرا در ادیان توحیدی، اصل توحید به عنوان نقطه اشتراک، آن قدر اهمیت و بزرگی دارد که قادر است سایر نقاط اختلاف را بسیار کم اهمیت و حقیر سازد.

با استفاده از تاکیدی که قرآن بر "اصل اعتدال" دارد، می توان چنین استدلال نمود که از یک نگاه، افراد را در یک دسته بندی کلی می توان به دو دسته افراد معتدل و نامعتدل(افراطی) تقسیم نمود. برای بازشناسی این دو دسته از افراد به توصیف ویژگیهای آنان می پردازیم. نخست ویژگیهای افراد نامعتدل یا افراطی: این گونه افراد به تعبیر حضرت علی (ع) در نهج البلاغه، یا در افراطند یا در تفریط (لایری الجاهل الا مفرط او مفرطا). فردی که یا افراط می کند یا تفریط، از اعتدال در اندیشه و رفتار به دور است، امروزه، این گونه افراد را، افراد ایدئولوژیک می نامند. فرد ایدئولوژیک دارای منطق سیاه و سفید است. یعنی در ذهنیت اینگونه افراد، همه چیز یا سفید است یا سیاه. همین امر به آنها دقت، وضوح و صلابت می دهد. به عبارت دیگر هر چیزی یا با ایدئولوژی آنان، مناسبت دارد یا ندارد. وجود همین منطق، به طور اتوماتیک باعث می شود تا انسانها برای آنان به دو دسته دوست یا دشمن تقسیم شوند و اگر دشمنی یافت نشد، دشمنی فرضی آفریده یا تراشیده می شود. در پندار فرد ایدئولوژیک، همین دشمن ساکت نبوده و هر لحظه در کمین نشسته و به دسیسه و توطئه چینی می پردازد. بنابراین باید همیشه برای رویارویی با این دشمن آماده بود و با او به ستیز پرداخت. بنابراین فرد ایدئولوژیک، دشمن تراش و دشمن ستیز است. همچنین فرد ایدئولوژیک از آنجا که دارای منطق سیاه و سفید و گرفتار پندار کمال است، اندیشه هایی غیر از اندیشه خود را سراسر سیاه و باطل می داند و به همین جهت تنوع آراء را برنمی تابد و از دیگران جز تبعیت و تقلید انتظار دیگری ندارد و هر گونه نوآوری و نقد و پرسشگری را خیانت، توطئه، بدعت و مانعی بر سر راه حقیقت می داند (نصری، 1379). شاید بهترین مصداق دینی این گونه افراد را، خوارج نامید که در افراط در دین به جایی رساندند که قرآن ناطق یعنی حضرت علی (ع) را منحرف دانسته، سرانجام کمر به قتلش بستند.

در مقابل فرد نامعتدل و ایدئولوژیک،  فرد معتدل قرار دارد که اعتدال بر اندیشه و رفتارش، حاکم است و به جای منطق سیاه و سفید، دارای منطق خاکستری می باشد. چنین منطقی، حداقل پتانسیل را برای دسته بندی افراد به دوست و دشمن دارد. زیرا فرد معتدل گرفتار پندار کمال و خودبرتربینی نبوده و چنین احساسی ندارد که همه حقیقت در پیش اوست، بلکه معتقد است که دیگران نیز بهره مند از حقیقت هستند. به همین جهت سخنان آنها را نه خیانت و بدعت بلکه بیانگر گوشه های دیگر حقیقت می داند. به همین جهت به جای اینکه سعی در توجیه  ایدئولوژی و رفتار خود داشته باشد، به انتقادات و نوآوریهای دیگران مجال عرض اندام می دهد تا از ضریب خطای امور بکاهد. بنابراین تاکید قرآن به اعتدال در اندیشه، رفتار و گفتار از یک طرف موجب کاهش ضریب خطای امور، دشمنی ها، غرورها و مطلق اندیشی ها می شود و از طرف دیگر موجب افزایش عقلانیت، دوستی ها و اعتدال اندیشی در جامعه می شود.

  با استفاده از تاکیدی که قرآن بر "اصل تکثر" دارد می توان این استنباط را بدست آورد که در عرصه زندگی اجتماعی و قوانین اجتماعی، باید اصل تکثر مورد ملاحظه قرار گیرد. مثلا در ایجاد و تصویب قوانین اجتماعی باید نه به انسانها به عنوان یک واحدِ یکسانِ مشترکِ بدون افتراق بلکه به عنوان متکثراتی نایکسانِ دارای اشتراکات توجه کرد. با چنین رویکردی، جامعه در پی یکسان سازی قومیتهای مختلف، ادیان مختلف، اندیشه های مختلف و فرهنگهای مختلف برنمی آید. زیرا چنین عملی را در مخالفت با اصل الهی تکثر و همچون محو نمودن آیتی از آیات بی شمار الهی برمی شمارد. بدین ترتیب در توجه به اصل تکثر، پدیده های مختلف اجتماعی و انسانی همچون منشورهای مختلف، نور واحد الهی را در رنگهای مختلف منتشر می سازند. البته معنی این سخن، این نیست که هر پدیده اجتماعی باید بدون هیچ گونه حدو مرزی اجازه جولان داشته باشد.  

منابع

-        قرآن کریم

-        نهج البلاغه

-         طباطبایی محمد حسین(1362)، تفسیر المیزان، ترجمه سید محمد باقر همدانی، انتشارات جامعه مدرسین حوزه علمیه قم.

-         حسینی سیدحسن(1382)،"بررسی مبانی تکثرگرایی دینی در قرآن از دیدگاه علامه طباطبایی و استاد مطهری"، مقالات و بررسیها، دفتر 74 ، شماره زمستان.

-         نصری عبدالله (1379)، انتظار بشر از دین(بررسی دیدگاههای معاصر در دین شناسی معاصر)، تهران، نشر موسسه فرهنگی دانش و اندیشه معاصر).

 

 

گردآوری شده از اینترنت