نقش امپرياليسم در اقناع كشورهاي جهان سوم
مفهوم امپرياليسم
كلمه "امپرياليسم" در لغت، از ريشه "امپراتوري" مشتق شده است، يعني تشكيل امپراتوري دادن. در معني وسيع، هرگونه گسترش، توسعه ارضي و سلطه قوي بر ضعيف را در بر ميگيرد. در نظر "هاينريش فريديونگ"، امپرياليسم هم يك ايدئولوژي مليگرايانه براي گستردن چيرگي دولت بخصوصي است، و هم سياستي است كه به وسيله رقابت پايان ناپذير ميان نيروهايي كه نظام جهاني حكومتها را تشكيل ميدهند، تعيين ميگردد. در واقع امپرياليسم خبري به معني سلطه جويي انحصاري در شريان هاي خبر رساني جهان است.
ما در بحث «امپرياليسم خبري» يا «امپرياليسم رسانهيي» با شبکهاي از رسانه هاي مکتوب و غير مکتوب همچون مجلات، شرکت هاي تبليغاتي و چاپ و نشر، شبکههاي راديويي وتلويزيوني و مطبوعات زنجيرهاي و پايگاههاي اينترنتي که تحت سيطره يک فرد روبرو هستند و با يک ايدئولوژي خاص و مقاصد سياسي خاص اداره مي شوند وکارکرد آنها علاوه بر نابودي رقبا ، اثرگذاري برمخاطبان و الغاي آرا و نظرات خاص است.
اصطلاح امپرياليسم خبري يا رسانهيي براي توصيف نقشي به کار ميرود که رسانههاي امپرياليستي در کشورهاي آمريکا واتحاديه اروپا از طريق آن جهان را به زير سيطره ميآورند. اين روش توسط کشورهاي جهان سوم و حکومتهاي ارتجاعي و مستبد نيز عليه جريانات آزاديخواه و چپ بکار ميرود.
براي نخستين مرتبه واژه امپرياليسم خبري را «يورهوك كنن» رييس جمهور وقت فنلاند در گردهمايي كارشناسان ارتباطي يونسكو در دانشگاه تامپر فنلاند در سال 1971 عنوان كرد.
امپريالسيم ارتباطي
در دهه 1970، راجع به امپرياليسم ارتباطات و وسايل ارتباطي مطالعات فراواني دنبال گرديد. "اوليويربويد ـ بارت" در اينباره چنين بيان داشته است كه امپرياليسم وسايل ارتباطي، شكلهاي گوناگون فعاليت بينالمللي اين وسايل را كه معرف چگونگي اعمال نفوذ آنهاست، در بر ميگيرد. اين نفوذ گذاري به دو عامل غير عادي برميگردد: يكجهتي بودن جريان بينالمللي ارتباطات و ديگري، محدود بودن تعداد كشورهاي صاحب نفوذ است. به نظر ميآيد كه امپرياليسم ارتباطي با هجوم فرهنگي و عدم تعادل منابع قدرت ارتباط تگناتنگي دارد و به كار بردن واژه امپرياليسم در مورد وسايل ارتباطي را، توجيه ميكند. "
امپرياليسم خبري
كانونهاي امپرياليسم خبري با شيوههاي مختلف، با تبليغ شيوههاي زندگي غربي و مهيا كردن زمينههاي از خود بيگانگي فكري و هويت باختگي، آثار و عوارض نامطلوبي را در كشورهاي جهان سوم پديد ميآورند و سلطه فرهنگي بر آنها را تثبيت ميكنند. غولهاي خبري، با در اختيار داشتن سرمايههاي هنگفت، تجهيزات پيشرفته مخابراتي، ارتباطات ماهوارهاي، كامپيوترهاي مدرن و خبرنگاران زبده در پوشش حمايتهاي سياسي و اقتصادي نظام سرمايهداري و كمكهاي سازمانهاي جاسوسي بر جريان اطلاعات و اخبار خصوصاً در كشورهاي در حال توسعه سلطه كامل دارند. گاهي اوقات به دليل نامرئي بودن تهاجم فرهنگي غرب، كشورهاي جهان سوم به استقبال رفته و به آنها كمك ميكنند.
ادوارد اس. هرمن و نوآم چامسكي اعتقاد دارند كه آنچه در اخبار وسايل ارتباط جمعي آمريكا وجود دارد، يك بازار هدايت شده خبري است، نه يك بازار آزاد خبري. پژوهشهاي "جرج گربنر" و "جرج هرواني" نشان ميدهد كه سلطه خبري باعث مخابره نشدن خبرهاي مربوط به پيشرفتهاي جهان سوم ميشود و تصويري كه از جهان سوم ارايه ميشود، تصويري سرشار از خشونت، بينظمي، نقض حقوق بشر و غيرمنطقي جلوه دادن آنهاست.
امپرياليسم خبري و ابزارهاي سلطه بر افكار عمومي جهان
يكي از جلوههاي امپرياليسم در جهان «امپرياليسم خبري» است كه از شكلهاي سلطه دنياي غرب بر جهان است. «امپريال» IMPERIAL))در لغت به معني امپراتوري، شاهنشاهي و پادشاهي آمده است. امپرياليسم در لغت به معني سلطنتطلبي ميآيد. امپرياليسم را شايد بتوان در معناي اصطلاحي آن به «سلطهجويي انحصاري» تعبير كرد.
امپرياليسم خبري نيز در حقيقت به معني سلطهجويي انحصاري در شريانهاي خبررساني جهان است. بايد بدانيم كه پديده امپرياليسم خبري يا رسانهيي، پايه و اساس تاريخي محكمي دارد. خبرگزاريهايي كه «شارل هاواس» در فرانسه، «ژوليوس رويتر» در انگلستان و «برنارد ولف» در آلمان در قرن 19 بنا نهادند، هماكنون تبديل به سازمانهاي پيچيده و غولپيكري شدهاند كه نبض اخبار دنيا را در دست دارند و با وارد آوردن شوكهاي خبري اساس و بنيان بسياري از كشورها را دچار تزلزل ميكنند.
كارشناسان ارتباطات معتقدند خبرنگاران اين گونه آژانسها در سراسر دنيا پراكنده شدهاند تا از مناطقي كه داراي زمينههاي مالي سودآور براي تاجران غربي است، كسب خبر كنند.
كاركردهاي جهاني امپرياليسم خبري
1- وابستگي فرهنگي: در بخش فرهنگ، امپرياليسم خبري، سياه را سفيد و سفيد را سياه جلوه ميدهد. كاركرد امپرياليسم خبري به نحوي است كه از عطش اطلاعاتي مخاطبان خود در كشورهايي كه از ضعف اطلاعرساني رنج ميبرند سود برده و براي او مشخص ميكند كه به چه چيز فكر كند؟ از چه واقعهيي اطلاع داشته باشد؟ چه چيز بپوشد و بخورد و چگونه رفتار كند. پيامد «بمباران خبري» امپرياليسم خبري از خودبيگانگي فرهنگي، تمدن وارداتي و بيهويتي است كه با آخرين دستاوردهاي تكنولوژي عرضه ميشود.
2- پرداختن به ارزشهاي خبري مطابق ميل دستاندركاران: امپرياليسم خبري عمدتا با طرح مسائل نمايشي و در حقيقت كماهميت، اذهان مخاطبان بينالمللي خود را از پرداختن به حقايق فاجعهآميز جوامع تحت سلطه باز ميدارد. خبرگزاريهاي غربي همواره با القاي بيثباتي اوضاع در جهان سوم و ثبات و پيشرفت در كشورهاي پيشرفته، اذهان شنوندگان خود را در ياس، غم و رعب فرو ميبرند.نكته ديگر در اين بخش بها دادن يكجانبه به اخبار جهان صنعتي و كوچك كردن، حذف يا تحريف اخبار جهان سوم است. به عنوان مثال در سال 1975 كشور آفريقايي سورينام پس از سالها نبرد به استقلال دست يافت و اين اولين حركت استقلالطلبانه در خاك آفريقا بود، اما از نگاه دستگاههاي خبري امريكا و ساير كشورها، حتي نامي از آن برده نشد.
3- تامين منافع سياسي خارجي و حمايت از پايگاههاي سياسي خارجي: رسانههاي جمعي در غرب و بويژه در امريكا همچون سخنگويان آزادي تصوير ميشوند، اما در واقع برجستهترين نقش آنها، بسيج حمايت مردمي براي منافع خاص خارجي و بعضا داخلي آن است كه بر دولت و بخش خصوصي حاكم است.گرايش خبري مثبت اين گونه خبرگزاريها متوجه حكومتهايي است كه تامينكننده منافع كشورشان در گوشه و كنار دنيا هستند و برعكس در مقابل كشورهايي كه به طريقي با سياست خارجي امريكا و منافع او در تقابل هستند با واكنشهاي منفي، مخرب و غرضدار از سوي وسايل ارتباط جمعي امريكا روبرو ميشوند.
4- غول مطبوعاتي و خبري جهان: خبرگزاريهاي آسوشيتدپرس، يونايتدپرس، رويتر، فرانس پرس و )ايتارتاس كنوني كه تا حد بسياري از عظمت گذشته آن كاسته شده( همگي زاييده رقابتهاي دوران استعماري دو قرن گذشته بوده است. در عصر استعماري قرن گذشته قدرتهاي بزرگ در تلاش بودند تا در مناطق تحت نفوذ سياسي اقتصاديشان شبكههاي خبري خود را بسط و گسترش دهند. طبق آمار سال 1990 خبرگزاريهاي فوقالذكر تاكنون حدود 000\50 دفتر در سراسر جهان داير كردهاند. هماكنون در جهان بيش از 120 خبرگزاري فعاليت دارند ولي هيچ يك از آنان به عنوان رقيبي براي اين 5 خبرگزاري و غول خبري مطرح نيستند.
جهانيسازي، ارتباطي نئوليبرال
در دو دهه اخير و به ويژه در فاصله سالهاي 1983 تا 2005، صنايع ارتباطي دنيا، يک «جهانيسازي نئوليبرال دراماتيک» را تجربه نمودهاند و بر اثر آن، نقش تقريباً خاص خود را در اقتصاد دنيا گسترش دادهاند. به گونهاي که علاوه بر کشورهاي غربي، در کشورهاي سوسياليستي سابق و تقريباً در تمام کشورهاي آسيايي و آفريقايي و آمريکاي لاتين، همه صنايع ارتباطي تجديد ساختار پيدا کردهاند. در واقع، نظام نئوليبرال کنوني ارتباطات، از تمرکز مالکيت در ميان تعداد محدود مؤسسات عظيم پديد آمده است و با تأثيرگذاري در سياستهاي ملي و جهاني، باعث سلطه اين کمپانيها بر فعاليتهاي اقتصادي ارتباطي در سراسر دنيا شده است. به عبارت ديگر، طراحان سياستهاي ارتباطي نئوليبرال، اقتصادهاي ملي و مرزهاي اقتصادي را تحت کنترل درآوردهاند.
I- موسسات راديويي و تلويزيوني
II- موسسات تبليغات بازرگاني
III- موسسات مطبوعاتي
IV- موسسات ارتباطات دور
نابرابريهاي اقتصادي و ارتباطي جهاني
در عين حال، غير از چند کشور پيشرفته ياد شده، ساير کشورهاي توسعه يافته نتوانستند در دهههاي 1980 و 1990 در روند جهانيسازي صنايع ارتباطي نقش مؤثري پيدا کنند. به اين گونه نابرابريهاي جهاني ارتباطات و عدم تعادل¬هاي بينالمللي اطلاعات بين کشورهاي پيشرفته و کشورهاي غير پيشرفته همچنان پابرجا ماندهاند.
نقش نظام نئوليبرال در هماهنگي و قدرت سياسي و قدرت رسانهاي
بايد در نظر داشت که در سه دهة اخير، به موازات توسعه و تشديد تمرکزگرايي و انحصارطلبي مجتمعهاي بزرگ ارتباطي غري، شيوههاي اداره و کنترل رسانههاي خبري نيز دگرگون شدهاند. روند تمرکزگرايي موسسات بزرگ رسانهاي غربي که با روشهاي مديريتي جديد «شرکت¬گرايي» نئوليبرال اداره ميشوند، در فاصله سالهاي 1980 تا 2000، با هدف اصلي جلب مخاطبان طبقه متوسط جوامع غربي، به در اختيار گرفتن سه نوع شبکههاي راديويي و تلويزيوني مبتني بر امواج هرتزي، شبکههاي تلويزيوني ويدئويي و ماهوارهاي و همچنين شبکههاي تخصصي جديد اينترنتي، گرايش يافته است.
تحولات ارتباطات در مراحل مختلف توسعه سرمايهداري
به عقيده برخي از متفکران معاصر، ايجاد و تحول امکانات و وسايل ارتباطي، خود از عوامل اصلي ظهور و سقوط قدرتهاي بزرگ سياسي و دگرگوني تمدنهاي جهان بودهاند.
«هارولد اينيس»، تاريخ¬شناس و اقتصاددان مشهور کانادايي (1952- 1894). از نخستين پژوهشگران غربي است. تاثير تکنيکهاي مختلف ارتباطي در تحول جوامع انساني را بررسي کرده و با تأکيد بر اثرگذاري خاص وسايل ارتباطي در «زمان» و «مکان» پرداخته است.
مدلهاي جريان خبر در كشورهاي جهان
مدل مركز - پيرامون
در اين مدل كه در نظريهي «ساختاري امپرياليسم» بهوسيلهي يوهان گالتونگ مطرح شده است، جهان به دو بخش مركز و پيرامون تقسيم ميشود. در مركز جوامع حاكم و در پيرامون جوامع وابسته به مركز قرار ميگيرند.
يوهان گالتونگ در اين نظريه از شبكههاي بينالمللي ارتباطي بهمثابهي شبكههاي فئودالي ياد ميكند. مدل گالتونگ چهار ويژگي را در مورد جريان خبرهاي بينالمللي مطرح ميسازد:
1- رويدادهاي خبري مربوط به مركز (جوامع حاكم) در مقايسه با رويدادهاي مربوط به پيرامون، از ثقل بيشتري در مطبوعات جهان برخوردارند.
2- حجم تبادل خبر ميان مركز و پيرامون با حجم تبادل خبر ميان خود ملل مركز، تفاوتي چشمگير دارد.
3- خبرهاي ملل مركز سهم عمدهاي را از رويدادهاي خارجي در رسانههاي پيرامون به خود اختصاص ميدهند؛ در حالي كه خبرهاي پيرامون در رسانههاي مركز سهم كمتري دارند.
4- جريان خبر در ميان ملل پيرامون ناچيز است يا اصلاً وجود ندارد.
در مدل گالتونگ اثبات اين نكته مورد نظر است كه بسياري از رسانهها در كشورهاي پيرامون (جنوب) از جهت نحوة پوشش رويدادهاي جهاني، شبيه به يكديگر هستند و همه كمابيش به يك ميزان تحت تأثير جريانهاي خبري كشورهاي مركز (شمال) قرار دارند.
گالتونگ معتقد است كشورهاي روبهتوسعه از اين لحاظ به خبرگزاريهاي فراملي وابستهاند؛ درحاليكه همه ميدانيم اين خبرگزاريها عملن بر بحرانها، كششها و جرايم- بههنگام مخابرهي خبر از پيرامون به مركز- تأکيد ميكنند و در مقابل، هنگامي كه ملل پيرامون بهخاطر وابستگي خبري، به انعكاس خبرهاي مركز در نشريات خود ميپردازند، خواسته و ناخواسته ذهنيت وسايل ارتباط جمعي غرب را براي مخاطبان خود به ارمغان ميآورند و اين امر به ايجاد يك امپرياليسم فرهنگي ميانجامد. زيرا ادامة اين روند عملن سبب ميشود بهتدريج توليدكنندگان و مصرفکنندگان خبر در جنوب، نظير همتايان خود در مركز بينديشند و اين يعني از چشم غرب به جهان نگريستن.
در هر صورت، گالتونگ معتقد است امپرياليسم ارتباطي به امپرياليسم فرهنگي ميانجامد. گاتونگ در نظريهي ساختاري امپرياليسم (1971) مهمترين وجوه ساختار بنيادين جامعهي بينالمللي را چنين برميشمارد: امپرياليسم فرهنگي و ارتباطي، امپرياليسم اقتصادي، امپرياليسم سياسي و نظامي.
آراي گالتونگ هنوز در كانون بحث مناسبات جهاني قدرت قرار دارند. به عقيدة او: «نظام اخبار بينالمللي» بخشي از امپرياليسم فرهنگي و ارتباطي جهاني است. او اهميت انواع امپرياليسم (ارتباطي،فرهنگي، سياسي، اقتصادي، ونظامي) را به يك ميزان ميداند و براي آنها ساختارهاي مشابهي را قايل ميشود؛ و چنين نتيجه ميگيرد: از آنجا كه نظام بينالمللي اخبار، بخشي از ساختار جهاني است؛ پس مشخصهي نظام خبر، وجود يك رابطه تعاملي عمومي ميان مركز و محيط و يك ساختار تعاملي فئودالي است.
رابطة عمودي همان نكتهاي است كه ژان دارسي هم از آن بهعنوان محور اصلي اختلافات ياد كرده است. بهاينترتيب با توجه به مدل مركز- پيراموني گالتونگ ميتوان چنين نتيجه گرفت كه وابستگي رسانههاي پيرامون به اخبار مركز به ايجاد ساختارهاي تازهي امپرياليستي براي جريانهاي خبري ميانجامد و چهار خبرگزاري بينالمللي: يونايتد پرس و آسوشيتد پرس (آمريكا)، فرانس پرس (فرانسه) و رويتر (انگليس) براي آمريكاييها، فرانسويها و انگليسيها قلمروهاي انحصاري نفوذ اطلاعاتي ايجاد ميكنند و اين نوع ارتباطات بينالمللي، نمونة بازر ساختار نوين استعماري مناسبات جهاني قلمداد ميشود. به همين دليل است كه گالتونگ مشخصة مناسبات شمال وجنوب را داراي ساخت فئودالي تصور ميكند.
بايد يادآوري کرد يكي از عمدهترين دلايلي كه براي اعتبار و صحت نظريههاي ساختارگرايي و وابستگي اقامه ميشود اين است كه اين نظريات قادر به ايجاد و ارتقاي شكلهاي تازهاي از اقدام سياسي و سازمانهاي اجتماعي- اقتصادي شدهاند.
مدل شمال – جنوب
در اين مدل نيز جريان خبر يك جريان عمودي است و سير و گردش اخبار از شمال (كشورهاي صنعتي) به جنوب (كشور هاي روبه توسعه) جاري است.
در مدل شمال- جنوب هم مثل مدل مركز- پيرامون، جريان خبر بين شمال قوي است و جريان خبر بين جنوب ضعيف است. ضمن آنكه جريان خبر شمال به طرزي عمودي و قوي به سوي جنوب جاري است ولي از جنوب به شمال اين گردش بسيار ضعيف و نامحسو س است.
طبق اين مدل اگر خبري از جنوب به شمال برود حركت آن درست مثل انتقال مواد خام از جنوب به شمال است و همان طور كه مواد خام جنوب در شمال پردازش مي شود و به صورت كالا دوباره به جنوبي ها فروخته مي شود رويدادهاي جنوب نيز از سوي شماليها به شمال برده مي شوند و پس از پردازش به نام خبر براي جنوبي ها عودت داده مي شوند.
بنابراين با توجه به مدل شمال- جنوب و روند نامتعادل و نامعقول آن، جنوبيها بايد به ايجاد جريانهاي خبري افقي (ميان جنوب و جنوب) از طريق تشكيل خبرگزاريهاي مشترك منطقه اي بپردازند و اين روند معيوب و يكسوية حركت خبر از شمال به جنوب را تغيير دهند و اصلاح كنند.
مدل مثلثي
در اين مدل، در حقيقت شمال به دو بخش شرق و غرب تقسيم مي شود و در عين حال جنوب در يك چارچوب قرارمي گيرد.
مدل مثلثي كه حاصل پژوهشهاي دو پژوهشگر به نامهاي جورج گربنر (George Gerbner ) و جورج مرواني (George Marvanyi ) است مبتني بر اين است كه شرق و غرب عمدتاً به خبرهاي مناطق ژئوپولتيك مورد علاقة خود توجه مي كنند، در حالي كه سهم عمدة خبرهاي خارجي در رسانه هاي جنوب متعلق به خبرهاي شرق و غرب است. افزون بر اين، اروپاي غربي نيز پاي ثابت پوشش خبري درگوشه و كنار جهان است.
در هر صورت اكثر پژوهشهايي كه در قلمرو جريان خبري تحت سلطة شمال به عمل آمده اند حاكي از آن هستند كه سلطه خبري شمال باعث مخابره نشدن خبرهاي مربوط به پيشرفتهاي فرهنگي، اجتماعي، اقتصادي و... جهان سوم ميشود و به طور همزمان تصويري كه جريان خبري شمال از جنوب ارايه ميكند حاكم از ابدي نشان دادن خشونت و بينظمي در جهان سوم است. در جريان خبري شمال سعي ميشود جهان سوم نافض حقوق بشر، غيرمنطقي و بدوي نشان داده شود. افزون بر اين، همين سلطهي خبري موجب تحميل فرهنگ مصرفي و تلقين الگوهاي ذهني و رفتار غربي به جهان سوم ميشود و در اين سلطه و تهاجم خبري مطلوبترين هدف شمال نابود كردن هويت مذهبي- فرهنگي و از بين بردن اقتدار ملي در جهان سوم است.
علل ناكامي كشورهاي جهان سوم در مقابله با امپرياليسم خبري
طبق گزارش سال 1990 يونسكو علل ناكامي كشورهاي جهان سوم در مقابله با امپرياليسم خبري را می توان به:
- امكانات كم تكنولوژيكي در زمينه ارتباطات و كمبود نيروي متخصص
- برخوردار نبودن از سياست نزديك ميان كشورهاي جنوب در زمينه سياسي، اقتصادي و اجتماعي در نتيجه عدم اتخاذ سياست واحد در مقابل جريان شمال
- عقبماندگي اقتصادي و زيربناي اقتصادي ضعيف كشورهاي جنوب )براساس آخرين آمار درآمد سرانه اين كشورها 18 برابر كمتر از كشورهاي شمال است(
- 80 درصد منابع و ذخاير دنيا در ممالك جنوب است اما سهم آنها از توليد صنعتي جهان فقط 7 درصد است.
- بيسوادي و وجود 800 ميليون بيسواد در اين گونه كشورها.
- ضعف در تعداد وسايل ارتباطي: در امريكا هر هزار نفر 300 گيرنده تلويزيوني، اروپا 310 و در آفريقا 20 گيرنده و در آسيا 138 گيرنده. گيرنده راديويي در امريكا هر هزار نفر 930، اروپا 700، آفريقا 110 و در آسيا 530 .
- نهادهاي ارتباطي در جهان سوم ذاتي و نهادينه نيستند.
- عدم حمايت افكار عمومي و عدم مشروعيت رسانههاي اين كشورها در ميان مردمان كشورهاي خودشان
-تفاوتهاي زباني در برخي جوامع: مثلا در هند 15 زبان اصلي در آموزش و ارتباطات رسمي وجود دارد. پس محدوديت زباني نيز عامل ديگري در عدم دستيابي اين گونه جوامع به راهحل اساسي براي مقابله با امپرياليسم خبري است.
منابع:
کتاب: «ارتباطات در جهان معاصر»
تاليف: دکتر کاظم معتمدنژاد
http://www.hbashir.blogsky.com/1389/01/12/post-117/
کتاب «ارتباطات بينالملل» شاهمحمدي
نوشته شده در وبلاگ «ژورناليسم 89» به آدرس:
http://journalism89.blogfa.com/post-261.aspx
دكتر علي گرانمايهپور
نوشته شده وبلاگ «دانشگاه» به آدرس:
http://3886.blogfa.com/post-224.aspx
كلمه "امپرياليسم" در لغت، از ريشه "امپراتوري" مشتق شده است، يعني تشكيل امپراتوري دادن. در معني وسيع، هرگونه گسترش، توسعه ارضي و سلطه قوي بر ضعيف را در بر ميگيرد. در نظر "هاينريش فريديونگ"، امپرياليسم هم يك ايدئولوژي مليگرايانه براي گستردن چيرگي دولت بخصوصي است، و هم سياستي است كه به وسيله رقابت پايان ناپذير ميان نيروهايي كه نظام جهاني حكومتها را تشكيل ميدهند، تعيين ميگردد. در واقع امپرياليسم خبري به معني سلطه جويي انحصاري در شريان هاي خبر رساني جهان است.
ما در بحث «امپرياليسم خبري» يا «امپرياليسم رسانهيي» با شبکهاي از رسانه هاي مکتوب و غير مکتوب همچون مجلات، شرکت هاي تبليغاتي و چاپ و نشر، شبکههاي راديويي وتلويزيوني و مطبوعات زنجيرهاي و پايگاههاي اينترنتي که تحت سيطره يک فرد روبرو هستند و با يک ايدئولوژي خاص و مقاصد سياسي خاص اداره مي شوند وکارکرد آنها علاوه بر نابودي رقبا ، اثرگذاري برمخاطبان و الغاي آرا و نظرات خاص است.
اصطلاح امپرياليسم خبري يا رسانهيي براي توصيف نقشي به کار ميرود که رسانههاي امپرياليستي در کشورهاي آمريکا واتحاديه اروپا از طريق آن جهان را به زير سيطره ميآورند. اين روش توسط کشورهاي جهان سوم و حکومتهاي ارتجاعي و مستبد نيز عليه جريانات آزاديخواه و چپ بکار ميرود.
براي نخستين مرتبه واژه امپرياليسم خبري را «يورهوك كنن» رييس جمهور وقت فنلاند در گردهمايي كارشناسان ارتباطي يونسكو در دانشگاه تامپر فنلاند در سال 1971 عنوان كرد.
امپريالسيم ارتباطي
در دهه 1970، راجع به امپرياليسم ارتباطات و وسايل ارتباطي مطالعات فراواني دنبال گرديد. "اوليويربويد ـ بارت" در اينباره چنين بيان داشته است كه امپرياليسم وسايل ارتباطي، شكلهاي گوناگون فعاليت بينالمللي اين وسايل را كه معرف چگونگي اعمال نفوذ آنهاست، در بر ميگيرد. اين نفوذ گذاري به دو عامل غير عادي برميگردد: يكجهتي بودن جريان بينالمللي ارتباطات و ديگري، محدود بودن تعداد كشورهاي صاحب نفوذ است. به نظر ميآيد كه امپرياليسم ارتباطي با هجوم فرهنگي و عدم تعادل منابع قدرت ارتباط تگناتنگي دارد و به كار بردن واژه امپرياليسم در مورد وسايل ارتباطي را، توجيه ميكند. "
امپرياليسم خبري
كانونهاي امپرياليسم خبري با شيوههاي مختلف، با تبليغ شيوههاي زندگي غربي و مهيا كردن زمينههاي از خود بيگانگي فكري و هويت باختگي، آثار و عوارض نامطلوبي را در كشورهاي جهان سوم پديد ميآورند و سلطه فرهنگي بر آنها را تثبيت ميكنند. غولهاي خبري، با در اختيار داشتن سرمايههاي هنگفت، تجهيزات پيشرفته مخابراتي، ارتباطات ماهوارهاي، كامپيوترهاي مدرن و خبرنگاران زبده در پوشش حمايتهاي سياسي و اقتصادي نظام سرمايهداري و كمكهاي سازمانهاي جاسوسي بر جريان اطلاعات و اخبار خصوصاً در كشورهاي در حال توسعه سلطه كامل دارند. گاهي اوقات به دليل نامرئي بودن تهاجم فرهنگي غرب، كشورهاي جهان سوم به استقبال رفته و به آنها كمك ميكنند.
ادوارد اس. هرمن و نوآم چامسكي اعتقاد دارند كه آنچه در اخبار وسايل ارتباط جمعي آمريكا وجود دارد، يك بازار هدايت شده خبري است، نه يك بازار آزاد خبري. پژوهشهاي "جرج گربنر" و "جرج هرواني" نشان ميدهد كه سلطه خبري باعث مخابره نشدن خبرهاي مربوط به پيشرفتهاي جهان سوم ميشود و تصويري كه از جهان سوم ارايه ميشود، تصويري سرشار از خشونت، بينظمي، نقض حقوق بشر و غيرمنطقي جلوه دادن آنهاست.
امپرياليسم خبري و ابزارهاي سلطه بر افكار عمومي جهان
يكي از جلوههاي امپرياليسم در جهان «امپرياليسم خبري» است كه از شكلهاي سلطه دنياي غرب بر جهان است. «امپريال» IMPERIAL))در لغت به معني امپراتوري، شاهنشاهي و پادشاهي آمده است. امپرياليسم در لغت به معني سلطنتطلبي ميآيد. امپرياليسم را شايد بتوان در معناي اصطلاحي آن به «سلطهجويي انحصاري» تعبير كرد.
امپرياليسم خبري نيز در حقيقت به معني سلطهجويي انحصاري در شريانهاي خبررساني جهان است. بايد بدانيم كه پديده امپرياليسم خبري يا رسانهيي، پايه و اساس تاريخي محكمي دارد. خبرگزاريهايي كه «شارل هاواس» در فرانسه، «ژوليوس رويتر» در انگلستان و «برنارد ولف» در آلمان در قرن 19 بنا نهادند، هماكنون تبديل به سازمانهاي پيچيده و غولپيكري شدهاند كه نبض اخبار دنيا را در دست دارند و با وارد آوردن شوكهاي خبري اساس و بنيان بسياري از كشورها را دچار تزلزل ميكنند.
كارشناسان ارتباطات معتقدند خبرنگاران اين گونه آژانسها در سراسر دنيا پراكنده شدهاند تا از مناطقي كه داراي زمينههاي مالي سودآور براي تاجران غربي است، كسب خبر كنند.
كاركردهاي جهاني امپرياليسم خبري
1- وابستگي فرهنگي: در بخش فرهنگ، امپرياليسم خبري، سياه را سفيد و سفيد را سياه جلوه ميدهد. كاركرد امپرياليسم خبري به نحوي است كه از عطش اطلاعاتي مخاطبان خود در كشورهايي كه از ضعف اطلاعرساني رنج ميبرند سود برده و براي او مشخص ميكند كه به چه چيز فكر كند؟ از چه واقعهيي اطلاع داشته باشد؟ چه چيز بپوشد و بخورد و چگونه رفتار كند. پيامد «بمباران خبري» امپرياليسم خبري از خودبيگانگي فرهنگي، تمدن وارداتي و بيهويتي است كه با آخرين دستاوردهاي تكنولوژي عرضه ميشود.
2- پرداختن به ارزشهاي خبري مطابق ميل دستاندركاران: امپرياليسم خبري عمدتا با طرح مسائل نمايشي و در حقيقت كماهميت، اذهان مخاطبان بينالمللي خود را از پرداختن به حقايق فاجعهآميز جوامع تحت سلطه باز ميدارد. خبرگزاريهاي غربي همواره با القاي بيثباتي اوضاع در جهان سوم و ثبات و پيشرفت در كشورهاي پيشرفته، اذهان شنوندگان خود را در ياس، غم و رعب فرو ميبرند.نكته ديگر در اين بخش بها دادن يكجانبه به اخبار جهان صنعتي و كوچك كردن، حذف يا تحريف اخبار جهان سوم است. به عنوان مثال در سال 1975 كشور آفريقايي سورينام پس از سالها نبرد به استقلال دست يافت و اين اولين حركت استقلالطلبانه در خاك آفريقا بود، اما از نگاه دستگاههاي خبري امريكا و ساير كشورها، حتي نامي از آن برده نشد.
3- تامين منافع سياسي خارجي و حمايت از پايگاههاي سياسي خارجي: رسانههاي جمعي در غرب و بويژه در امريكا همچون سخنگويان آزادي تصوير ميشوند، اما در واقع برجستهترين نقش آنها، بسيج حمايت مردمي براي منافع خاص خارجي و بعضا داخلي آن است كه بر دولت و بخش خصوصي حاكم است.گرايش خبري مثبت اين گونه خبرگزاريها متوجه حكومتهايي است كه تامينكننده منافع كشورشان در گوشه و كنار دنيا هستند و برعكس در مقابل كشورهايي كه به طريقي با سياست خارجي امريكا و منافع او در تقابل هستند با واكنشهاي منفي، مخرب و غرضدار از سوي وسايل ارتباط جمعي امريكا روبرو ميشوند.
4- غول مطبوعاتي و خبري جهان: خبرگزاريهاي آسوشيتدپرس، يونايتدپرس، رويتر، فرانس پرس و )ايتارتاس كنوني كه تا حد بسياري از عظمت گذشته آن كاسته شده( همگي زاييده رقابتهاي دوران استعماري دو قرن گذشته بوده است. در عصر استعماري قرن گذشته قدرتهاي بزرگ در تلاش بودند تا در مناطق تحت نفوذ سياسي اقتصاديشان شبكههاي خبري خود را بسط و گسترش دهند. طبق آمار سال 1990 خبرگزاريهاي فوقالذكر تاكنون حدود 000\50 دفتر در سراسر جهان داير كردهاند. هماكنون در جهان بيش از 120 خبرگزاري فعاليت دارند ولي هيچ يك از آنان به عنوان رقيبي براي اين 5 خبرگزاري و غول خبري مطرح نيستند.
جهانيسازي، ارتباطي نئوليبرال
در دو دهه اخير و به ويژه در فاصله سالهاي 1983 تا 2005، صنايع ارتباطي دنيا، يک «جهانيسازي نئوليبرال دراماتيک» را تجربه نمودهاند و بر اثر آن، نقش تقريباً خاص خود را در اقتصاد دنيا گسترش دادهاند. به گونهاي که علاوه بر کشورهاي غربي، در کشورهاي سوسياليستي سابق و تقريباً در تمام کشورهاي آسيايي و آفريقايي و آمريکاي لاتين، همه صنايع ارتباطي تجديد ساختار پيدا کردهاند. در واقع، نظام نئوليبرال کنوني ارتباطات، از تمرکز مالکيت در ميان تعداد محدود مؤسسات عظيم پديد آمده است و با تأثيرگذاري در سياستهاي ملي و جهاني، باعث سلطه اين کمپانيها بر فعاليتهاي اقتصادي ارتباطي در سراسر دنيا شده است. به عبارت ديگر، طراحان سياستهاي ارتباطي نئوليبرال، اقتصادهاي ملي و مرزهاي اقتصادي را تحت کنترل درآوردهاند.
I- موسسات راديويي و تلويزيوني
II- موسسات تبليغات بازرگاني
III- موسسات مطبوعاتي
IV- موسسات ارتباطات دور
نابرابريهاي اقتصادي و ارتباطي جهاني
در عين حال، غير از چند کشور پيشرفته ياد شده، ساير کشورهاي توسعه يافته نتوانستند در دهههاي 1980 و 1990 در روند جهانيسازي صنايع ارتباطي نقش مؤثري پيدا کنند. به اين گونه نابرابريهاي جهاني ارتباطات و عدم تعادل¬هاي بينالمللي اطلاعات بين کشورهاي پيشرفته و کشورهاي غير پيشرفته همچنان پابرجا ماندهاند.
نقش نظام نئوليبرال در هماهنگي و قدرت سياسي و قدرت رسانهاي
بايد در نظر داشت که در سه دهة اخير، به موازات توسعه و تشديد تمرکزگرايي و انحصارطلبي مجتمعهاي بزرگ ارتباطي غري، شيوههاي اداره و کنترل رسانههاي خبري نيز دگرگون شدهاند. روند تمرکزگرايي موسسات بزرگ رسانهاي غربي که با روشهاي مديريتي جديد «شرکت¬گرايي» نئوليبرال اداره ميشوند، در فاصله سالهاي 1980 تا 2000، با هدف اصلي جلب مخاطبان طبقه متوسط جوامع غربي، به در اختيار گرفتن سه نوع شبکههاي راديويي و تلويزيوني مبتني بر امواج هرتزي، شبکههاي تلويزيوني ويدئويي و ماهوارهاي و همچنين شبکههاي تخصصي جديد اينترنتي، گرايش يافته است.
تحولات ارتباطات در مراحل مختلف توسعه سرمايهداري
به عقيده برخي از متفکران معاصر، ايجاد و تحول امکانات و وسايل ارتباطي، خود از عوامل اصلي ظهور و سقوط قدرتهاي بزرگ سياسي و دگرگوني تمدنهاي جهان بودهاند.
«هارولد اينيس»، تاريخ¬شناس و اقتصاددان مشهور کانادايي (1952- 1894). از نخستين پژوهشگران غربي است. تاثير تکنيکهاي مختلف ارتباطي در تحول جوامع انساني را بررسي کرده و با تأکيد بر اثرگذاري خاص وسايل ارتباطي در «زمان» و «مکان» پرداخته است.
مدلهاي جريان خبر در كشورهاي جهان
مدل مركز - پيرامون
در اين مدل كه در نظريهي «ساختاري امپرياليسم» بهوسيلهي يوهان گالتونگ مطرح شده است، جهان به دو بخش مركز و پيرامون تقسيم ميشود. در مركز جوامع حاكم و در پيرامون جوامع وابسته به مركز قرار ميگيرند.
يوهان گالتونگ در اين نظريه از شبكههاي بينالمللي ارتباطي بهمثابهي شبكههاي فئودالي ياد ميكند. مدل گالتونگ چهار ويژگي را در مورد جريان خبرهاي بينالمللي مطرح ميسازد:
1- رويدادهاي خبري مربوط به مركز (جوامع حاكم) در مقايسه با رويدادهاي مربوط به پيرامون، از ثقل بيشتري در مطبوعات جهان برخوردارند.
2- حجم تبادل خبر ميان مركز و پيرامون با حجم تبادل خبر ميان خود ملل مركز، تفاوتي چشمگير دارد.
3- خبرهاي ملل مركز سهم عمدهاي را از رويدادهاي خارجي در رسانههاي پيرامون به خود اختصاص ميدهند؛ در حالي كه خبرهاي پيرامون در رسانههاي مركز سهم كمتري دارند.
4- جريان خبر در ميان ملل پيرامون ناچيز است يا اصلاً وجود ندارد.
در مدل گالتونگ اثبات اين نكته مورد نظر است كه بسياري از رسانهها در كشورهاي پيرامون (جنوب) از جهت نحوة پوشش رويدادهاي جهاني، شبيه به يكديگر هستند و همه كمابيش به يك ميزان تحت تأثير جريانهاي خبري كشورهاي مركز (شمال) قرار دارند.
گالتونگ معتقد است كشورهاي روبهتوسعه از اين لحاظ به خبرگزاريهاي فراملي وابستهاند؛ درحاليكه همه ميدانيم اين خبرگزاريها عملن بر بحرانها، كششها و جرايم- بههنگام مخابرهي خبر از پيرامون به مركز- تأکيد ميكنند و در مقابل، هنگامي كه ملل پيرامون بهخاطر وابستگي خبري، به انعكاس خبرهاي مركز در نشريات خود ميپردازند، خواسته و ناخواسته ذهنيت وسايل ارتباط جمعي غرب را براي مخاطبان خود به ارمغان ميآورند و اين امر به ايجاد يك امپرياليسم فرهنگي ميانجامد. زيرا ادامة اين روند عملن سبب ميشود بهتدريج توليدكنندگان و مصرفکنندگان خبر در جنوب، نظير همتايان خود در مركز بينديشند و اين يعني از چشم غرب به جهان نگريستن.
در هر صورت، گالتونگ معتقد است امپرياليسم ارتباطي به امپرياليسم فرهنگي ميانجامد. گاتونگ در نظريهي ساختاري امپرياليسم (1971) مهمترين وجوه ساختار بنيادين جامعهي بينالمللي را چنين برميشمارد: امپرياليسم فرهنگي و ارتباطي، امپرياليسم اقتصادي، امپرياليسم سياسي و نظامي.
آراي گالتونگ هنوز در كانون بحث مناسبات جهاني قدرت قرار دارند. به عقيدة او: «نظام اخبار بينالمللي» بخشي از امپرياليسم فرهنگي و ارتباطي جهاني است. او اهميت انواع امپرياليسم (ارتباطي،فرهنگي، سياسي، اقتصادي، ونظامي) را به يك ميزان ميداند و براي آنها ساختارهاي مشابهي را قايل ميشود؛ و چنين نتيجه ميگيرد: از آنجا كه نظام بينالمللي اخبار، بخشي از ساختار جهاني است؛ پس مشخصهي نظام خبر، وجود يك رابطه تعاملي عمومي ميان مركز و محيط و يك ساختار تعاملي فئودالي است.
رابطة عمودي همان نكتهاي است كه ژان دارسي هم از آن بهعنوان محور اصلي اختلافات ياد كرده است. بهاينترتيب با توجه به مدل مركز- پيراموني گالتونگ ميتوان چنين نتيجه گرفت كه وابستگي رسانههاي پيرامون به اخبار مركز به ايجاد ساختارهاي تازهي امپرياليستي براي جريانهاي خبري ميانجامد و چهار خبرگزاري بينالمللي: يونايتد پرس و آسوشيتد پرس (آمريكا)، فرانس پرس (فرانسه) و رويتر (انگليس) براي آمريكاييها، فرانسويها و انگليسيها قلمروهاي انحصاري نفوذ اطلاعاتي ايجاد ميكنند و اين نوع ارتباطات بينالمللي، نمونة بازر ساختار نوين استعماري مناسبات جهاني قلمداد ميشود. به همين دليل است كه گالتونگ مشخصة مناسبات شمال وجنوب را داراي ساخت فئودالي تصور ميكند.
بايد يادآوري کرد يكي از عمدهترين دلايلي كه براي اعتبار و صحت نظريههاي ساختارگرايي و وابستگي اقامه ميشود اين است كه اين نظريات قادر به ايجاد و ارتقاي شكلهاي تازهاي از اقدام سياسي و سازمانهاي اجتماعي- اقتصادي شدهاند.
مدل شمال – جنوب
در اين مدل نيز جريان خبر يك جريان عمودي است و سير و گردش اخبار از شمال (كشورهاي صنعتي) به جنوب (كشور هاي روبه توسعه) جاري است.
در مدل شمال- جنوب هم مثل مدل مركز- پيرامون، جريان خبر بين شمال قوي است و جريان خبر بين جنوب ضعيف است. ضمن آنكه جريان خبر شمال به طرزي عمودي و قوي به سوي جنوب جاري است ولي از جنوب به شمال اين گردش بسيار ضعيف و نامحسو س است.
طبق اين مدل اگر خبري از جنوب به شمال برود حركت آن درست مثل انتقال مواد خام از جنوب به شمال است و همان طور كه مواد خام جنوب در شمال پردازش مي شود و به صورت كالا دوباره به جنوبي ها فروخته مي شود رويدادهاي جنوب نيز از سوي شماليها به شمال برده مي شوند و پس از پردازش به نام خبر براي جنوبي ها عودت داده مي شوند.
بنابراين با توجه به مدل شمال- جنوب و روند نامتعادل و نامعقول آن، جنوبيها بايد به ايجاد جريانهاي خبري افقي (ميان جنوب و جنوب) از طريق تشكيل خبرگزاريهاي مشترك منطقه اي بپردازند و اين روند معيوب و يكسوية حركت خبر از شمال به جنوب را تغيير دهند و اصلاح كنند.
مدل مثلثي
در اين مدل، در حقيقت شمال به دو بخش شرق و غرب تقسيم مي شود و در عين حال جنوب در يك چارچوب قرارمي گيرد.
مدل مثلثي كه حاصل پژوهشهاي دو پژوهشگر به نامهاي جورج گربنر (George Gerbner ) و جورج مرواني (George Marvanyi ) است مبتني بر اين است كه شرق و غرب عمدتاً به خبرهاي مناطق ژئوپولتيك مورد علاقة خود توجه مي كنند، در حالي كه سهم عمدة خبرهاي خارجي در رسانه هاي جنوب متعلق به خبرهاي شرق و غرب است. افزون بر اين، اروپاي غربي نيز پاي ثابت پوشش خبري درگوشه و كنار جهان است.
در هر صورت اكثر پژوهشهايي كه در قلمرو جريان خبري تحت سلطة شمال به عمل آمده اند حاكي از آن هستند كه سلطه خبري شمال باعث مخابره نشدن خبرهاي مربوط به پيشرفتهاي فرهنگي، اجتماعي، اقتصادي و... جهان سوم ميشود و به طور همزمان تصويري كه جريان خبري شمال از جنوب ارايه ميكند حاكم از ابدي نشان دادن خشونت و بينظمي در جهان سوم است. در جريان خبري شمال سعي ميشود جهان سوم نافض حقوق بشر، غيرمنطقي و بدوي نشان داده شود. افزون بر اين، همين سلطهي خبري موجب تحميل فرهنگ مصرفي و تلقين الگوهاي ذهني و رفتار غربي به جهان سوم ميشود و در اين سلطه و تهاجم خبري مطلوبترين هدف شمال نابود كردن هويت مذهبي- فرهنگي و از بين بردن اقتدار ملي در جهان سوم است.
علل ناكامي كشورهاي جهان سوم در مقابله با امپرياليسم خبري
طبق گزارش سال 1990 يونسكو علل ناكامي كشورهاي جهان سوم در مقابله با امپرياليسم خبري را می توان به:
- امكانات كم تكنولوژيكي در زمينه ارتباطات و كمبود نيروي متخصص
- برخوردار نبودن از سياست نزديك ميان كشورهاي جنوب در زمينه سياسي، اقتصادي و اجتماعي در نتيجه عدم اتخاذ سياست واحد در مقابل جريان شمال
- عقبماندگي اقتصادي و زيربناي اقتصادي ضعيف كشورهاي جنوب )براساس آخرين آمار درآمد سرانه اين كشورها 18 برابر كمتر از كشورهاي شمال است(
- 80 درصد منابع و ذخاير دنيا در ممالك جنوب است اما سهم آنها از توليد صنعتي جهان فقط 7 درصد است.
- بيسوادي و وجود 800 ميليون بيسواد در اين گونه كشورها.
- ضعف در تعداد وسايل ارتباطي: در امريكا هر هزار نفر 300 گيرنده تلويزيوني، اروپا 310 و در آفريقا 20 گيرنده و در آسيا 138 گيرنده. گيرنده راديويي در امريكا هر هزار نفر 930، اروپا 700، آفريقا 110 و در آسيا 530 .
- نهادهاي ارتباطي در جهان سوم ذاتي و نهادينه نيستند.
- عدم حمايت افكار عمومي و عدم مشروعيت رسانههاي اين كشورها در ميان مردمان كشورهاي خودشان
-تفاوتهاي زباني در برخي جوامع: مثلا در هند 15 زبان اصلي در آموزش و ارتباطات رسمي وجود دارد. پس محدوديت زباني نيز عامل ديگري در عدم دستيابي اين گونه جوامع به راهحل اساسي براي مقابله با امپرياليسم خبري است.
منابع:
کتاب: «ارتباطات در جهان معاصر»
تاليف: دکتر کاظم معتمدنژاد
http://www.hbashir.blogsky.com/1389/01/12/post-117/
کتاب «ارتباطات بينالملل» شاهمحمدي
نوشته شده در وبلاگ «ژورناليسم 89» به آدرس:
http://journalism89.blogfa.com/post-261.aspx
دكتر علي گرانمايهپور
نوشته شده وبلاگ «دانشگاه» به آدرس:
http://3886.blogfa.com/post-224.aspx
+ نوشته شده در یکشنبه بیست و دوم اردیبهشت ۱۳۹۲ ساعت 9:33 توسط محسن انتظاری
|